دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

کِش یعنی سردرد... رنج یعنی خورشید

1)

در بعدالظهری تابستانی

در جاده ای برهوت

هیچ امیدی نیست

به آمدن اتوبوس بعدی

(مرداد 92)


2)

سایه‎ی یک سایه‎بان

دورِ خودش می‎چرخید.

و سایه‎ی مردی که رفته بود

داشت کِش می‎آمد.

انگار دستش به نیمکت چسبیده بود


3)

در ایستگاهِ اتوبوسِ بعدالظهری تابستانی

دستانم را بالا آوردم

عقربه‎ها در هوا شناور شدند

تمامِ زمان‎ها را نشان دادند

(مرداد 94)

.........................................................................................

عنوان ترکیبی از قطعات مختلفی از حسین پناهی

نظرات 9 + ارسال نظر
مهران پنج‌شنبه 22 مرداد 1394 ساعت 00:56 http://mehran.blogsky.com/

انتخاب های خوبی بود...

مرسی. قربان شما

درخت ابدی سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 19:08 http://eternaltree.persianblog.ir

در شعر اول، "جاده‌ای" نباشه بهتره.
دو تای بعدی سوررئال بودن و سومی از همه بهتر بود.

دقیقا حدس میزدم نظرت با نظر خودم یکی باشه رفیق. خودم هم شعر سوم رو بیشتر از اونا قبول دارم. و کلا هم دوستش دارم
ممنونم بابت پیشنهادت. این نسخه، همون ضبط سال 92 هست. بعد از اون دیگه بهش فکر نکرده م، اما به این بازنگر ها معتقدم و انجامش می دم. نسخه قبلی شعر رو هم نگه میدارم معمولا تا بعدا مقایسه هایی بکنم. این مقایسه معمولا یه سری اطلاعات کلی اما مفید به آدم میده که بهتر می تونه خودش رو بسنجه

متزنبام چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 16:45 http://metz.blogsky.com

خواستم برای پست قبلی-هنوز زنده ام- نظری بگذارم ولی نظردهی ش غیرفعال بود و اومدم اینجا!! این پست قبلی شما از آن نویسنده -باشو- به نظرم خیلی جالب بود. یکجور حس سردی و دلهره توش بود انگاری. دوستش داشتم.

چه خوب
"باشو" از بزرگان شعر و ادبیات کهنِ ژاپن هست متز جان. و کتابی که این متن در اون هست، یه روزنگاره‎های سفرِ عالیه.

دارچین چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 07:59

چند بارخوندمش ،هربار بیشتر لذت بردم ،ضرب آهنگ زیبایی هم داره و چه جالب که از مضامین دوسال پیش کاری جدی وبه مراتب قویتر مینویسی.

متشکرم. من معمولا دور ورِ موضوع ها می چرخم. دور ور کتابها، دیالوگ ها، خاطره ها و....
اگه واقعا قوی تر شده باشه، جای خوشحالیه به نظرم :)

خورشید سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 21:28 http://tarayesefid.blogsky.com/

سلام من به شما اعتراض کنم یا به مرحوم حسین پناهی
چرا رنج یعنی خورشید
کش نشونه سردرد نیستا کش نشونه ادامه زندگی و کش اومدن زندگیه اون موقع که بچه بودم داداش بزرگم که سرباز بود وقتی مرخصی میگرفت و بر میگشت خونه تنها چیزی که میشد از تو وسایلش کش رفت اون کشایی هست که سربازا بالای جوراباشون میبستن همونا بود اونا رو بر میداشتم و تو جعبه میذاشتم وقتی دلم براش تنگ میشد می شمردم بخاطر اینکه بفهمم چند بار اومده خونه چندتا کش دیگه مونده که بذارم تو جعبه که خدمتش تموم بشه شاید به کل موضوع ربطی نداشته باشه ولی کش برای من نماد انتظار و عشق به عزیزامه

نخندین تو رو خدا خب بچه بودم و تنها چیز کوچیکی که میشد برداشت کشای جورابش بود هنوزم دارمشون و هروقت دلتنگش میشم میرم سراغ جعبه و می شمارمشون بخاطر عجیب غریب بودن بچگیم هیچوقت خاطراتمو برای هیچ کس تعریف نکردم این اولین باره که با دوستی در مورد کودکیم حرف میزنم

سلام
+ من معذرت میخوام . شما باید به من اعتراض کنید. چون من برداشت های خودم رو از شعرهای اون مرحوم کردم.
+ هر چیزی می تونه تو هر متنی، یه معنی بده خورشید جان. مثل این خاطره قشنگی که شما تعریف کردید. خیلی خوب بود. "کِش رفتن کِش های جوراب" :))
منو یاد خاطرات خودم انداختید. منم خاطره عجیب غریب کم ندارم. از این نظر نگران خندیدنم نباشید. چون منم بخوام بگم، نوبت به شما هم میرسه که بخندید
+ این خاطره خیلی قشنگ بود.
+ وقتی من این قطعه رو می گفتم، احتمالا کِش اومدن چیزی، برام مثل سردرد بوده و رنج مثلِ خورشید.
البته همین جا بگم: چیزی که حسین پناهی تو وان شعر می خواد بگه، کمی با معنی ای که من از جمله ی "رنج یعنی خورشید" خواستم بگم، کمی فرق میکنه.
پس هر چی هست، گردنِ منه

.. سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 20:18 http://zanitanhawador.blogsky.com

از خودتونه؟

بله اگه خدا قبول کنه :)

دل آرام سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 17:44 http://delaram.mihanblog.com

سلام

اولی رو زیاد تجربه میکنیم تو زندگی . البته قرار به اتوبوس هم نیست .. اتوبوس میتواند نماد زندگی بهتر و امیدی زیباتر باشد برای زیستن.


آقا مجید اینکه بی دلیل خواستم کامنت های قبلی بنده رو حذف بفرمایید صمیمانه عذر خواهی میکنم. گاهی آدمی برای خود دلیلی دارد که برای غیر مقبول نیست...
سپاس از بزرگواریتون

سلام
+ بله. درسته دل آرام خانم. اتوبوس، می تونه نماد هم باشه. هر کسی هر طور با متنی ارتباط بگیره، همون درسته به نظرم. ممنونم که خوندید
+ نه خواهش می کنم. من برای خواننده های اینجا این حق رو قائلم و دنبال دلیل هم نیستم دوست من. امیدوارم که مشکلی پیش نیومده باشه.
موفق و سلامت باشید همیشه

مژگان سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 12:37 http://cinemazendegi.blogsky.com/

++++ مچکرم برای همه چیز

مخلصم. تو رفیقِ خوبی هستی مژگان.
یادت باشه که تو این دوره زمونه باس محکم باشیم :))

مژگان سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 12:36 http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام مجید عزیز
+در بعدالظهری تابستانی

در جاده ای برهوت

هیچ امیدی نیست

به آمدن اتوبوس بعدی
++++++ چقدر مایوسُ غمگین بود

و سایه‎ی مردی که رفته بود
داشت کِش می‎آمد.
++++ پرفکت

در ایستگاهِ اتوبوسِ بعدالظهری تابستانی

دستانم را بالا آوردم

عقربه‎ها در هوا شناور شدند

تمامِ زمان‎ها را نشان دادند

(مرداد 94)++++++ ژانر وحشت بود

سلام بر مژگان عزیز
+ ژانرِ وحشت رو خیلی خوب اومدی
خوبه که دوستشون داشتی :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد