اگر شهردار شهری بودم، تصویرهایی را چاپِ سه بعدی می گرفتم و در زمان ها و مکان های مختلف، در خیابان ها و پیاده رو ها و سر چهارراه های اصلی و بعضی وقت ها جلوی خانه ی یک نفر از اهالی، آن چاپ ها را جلوی چشمِ همه می کاشتم. مثلا اولِ صبح، وقتی مردمم دارند می روند سرِ کار یا کلاس یا هر چیزی، این را:
و عصر، یا سرِ شب وقتی از کار یا کلاسِ درس یا هر چیزی برگشتند و تو را ندیده بودند، که فهمیدند تو را دیگر هیچ وقت نخواهند دید، این را:
و شب، برای آنهایی که همیشه رویاها خواب هاشان را می دزدند، این:
و وقتی کسی از مردمم مُرد، جلوی درِ خانه اش، این یکی را:
چاپِ سه بعدی می گیرم و توی چشمِ مردمم می کارم.
...............................................................................
پ ن: در ستایشِ چشم. در ستایشِ چاپ های سه بعدی دنیا. در سنایشِ آلن دلون. در ستایشِ "یک سامورایی". در ستایشِ تنهایی.
شاید نباید توضیح بدم مرجان، اما بذار بگم که این تصویرهایی که می گی رو(مردم عادی، لحظه های عادی) گمون نمی کنم مردم "ببینن". یعنی درست ببیننش. یعنی تو می گی می بیننش؟ من فک نمی کنم. پس چیزی که می خوای دیده بشه، باید طوری ارائه بشه که مخاطب بتونه اون رو ببینه(باز شد همون جمله ی قبلی
اوکی؟
گفتم که بدونی: اگر من در شورای اون شهر باشم از الان یک رای داری
زنده باد میله. زنده باد.
بعضی وقتا "وزن"ِ رای مهمه میله جان. حتی مهمتر از تعدادش. خلاصه اینکه "ما مخلصیم آقا".
مرجان، راجع به کف و سوت زدن واسه این همه جونی که تو این زندگی می کنیم، احتمالا باهات موافقم، اما من نخواستم واسه قهرمان فیلم ها کف بزنیما!!! هرچند که از قبل اعلام کردی "همین جوری و از سرِ مخالفت" اینو گفتی
+ یه قضیه ی دیگه هم هست: اگه می خوای کسی چیزی رو حتما ببینه، حتما حواست باشه طوری ارائه ش کنی که طرف اون رو "بتونه" ببینه. گرفتی؟
مخلصِ ساموراییِ عزیز
یه چیزهایى رو انتخاب کن که هنرپیشه هاى زن خوشگل داشته باشه لطفا!
یعنى انقدر چیپ ام من!
خب چى کار کنم، دلون هم خوش تیپه دیگه!
الان و تو این لحظه، اولین چیزی که به ذهنم می رسه، صحنه هایی از فیلمِ باشگاهِ مشت زنیِ فینچره، و چاپ کردن صحنه هایی از "هلنا بوهم کارتر"ِ عزیز
تا از نگاه هر کی، کی خوشگل باشه سحر و کی نه
آلن دلو با تنهایی پر ابهت خودش هست که دیده میشه ...
یه جور خاصی تنهایی خالص خود رو به نمایش میذاره توی فیلم هاش ...
تمام نکته، همین تنهاییه دل آرام....
حتی اگر کسی فیلم بین نباشد ، محال است که آلن دلو عزیز را نشناسد..
بخصوص کسی که مثل دل آرام عاشق فیلم های جنایی و یا اکشن باشد ...
ایده ها و آروزها
یه دفعه یادِ "آرزوهای بزرگ" افتادم.
لطف داری دل آرام خانم. ممنون.
بعله... ما اینیم. اگه خدا قبول کنه
شانس آورده ای که من مستم
درود بر شما....
فک کنم نگرفتم منظورتون رو
خیلی این فیلم رو دوست دارم و الحق که نگاه آلن دلون خیلی مهمه تو این فیلم.
جدی جدی کاش شهردار بودی..!
قربونِ تو اسماعیل جان. دِلون، توی کارهاش، از تمام توانایی های صورتش استفاده می کنه، به خصوص چشم هاش. سخته آدم بخواد اون چشم های نافذ رو درست به کار بگیره. داشتن همچین پتانسیلی،مثلِ کار کردن با تیغ جراحیه یه جورایی. همینه که یه نفر میشه "آلن دلون".
از تصاویر چاپ سه بعدی بگیر
ممنونم.
چشم ها که....
"من"، تو این خساستت، یه جور خودخواهی هست که اتفاقا راجع منم صدق می کنه. من می خوام همه چیزی رو که من می خوام ببیننش، و خوب ببیننش و اونطوری که من می خوام، و تو نمی خوای هیچ کسی ببیندش. این دو تا قضیه تو حالت حدی، احتمالا به هم خیلی نزدیک میشن "من". شاید حالت های مختلفه دوست داشتنه زیاده