دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

کِلیدَر(1)

"کِلیدَر" نوشته ی محمود دولت آبادی، رمانی عظیم در 10 جلد(چاپ شده درپنج مجلد) و حدودا" 3000 صفحه ، که از 23 بخش تشکیل شده و هر بخش به فراخورِ داستان، شامل دو، سه یا چهار بند است. همان طور که در بین رمان های حجیم دیده می شود، کلیدر نیز در برگیرنده ی داستان ها و شخصیت های متعددی ست که به طورِ کلی می توان آنها را به دو دسته ی "کردهایِ تبعیدیِ ایل نشین" (خانواده ی کلمیشی) و "خراسانی ها" تقسیم بندی کرد. داستانِ محوری  رمان_که بیشتر داستان های فرعی و خرده روایت ها حول آن می گردند_ داستانِ زندگیِ مرد کُردِ ایلیاتیِ به نامِ "گل محمد" است؛ داستان عشق و عاشقی او، یاغی گری اش، به قدرت رسیدن و به دست آوردن جایگاه مردمی و بالاخره سرشاخ شندنش با حکومت. این داستان یا قصه ی محوری، بر اساس واقعیت بوده. واقعیتِ سر شاخ شدنِ فردی آزادی خواه به نام گل محمد و خاندانِ او(خاندان کلمیشی) از ساکنان حوالی نیشابور با حکومت وقتِ حوالی سال های 1320 تا 1325.

روایت داستان، با دخترِ کُردی به نامِ مارال(دختر داییِ گل محمد) شروع می شود که برای ملاقات با پدرش راهیِ زندان است. او که به دلیل مشکلاتی قصد دارد محلِ زندگیِ فعلی اش _که جدا از خانواده ی کلمیشی ست_  را ترک کند، به توصیه ی پدر و رغبتِ خودش، راهیِ محل زندگی خاندان کلمیشی می شود تا با آنان زندگی کند. همین می شود که سرنوشت او با سرنوشت خاندان کلمیشی گره می خورد. گِرِهی که از عشق آتشینِ بین او و گل محمد شکل می گیرد.

زمانِ داستان، در اوایلِ به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی ست و فضای ملتهبِ سیاسی و اجتماعیِ آن زمان. در برهه ی زمانی ای که داستان می گذرد، اوضاع معیشت مردم ایل نشین، به دلیل کمبودِ بارش و شیوع بیماری و مرگ و میر میانِ دام هایشان، به وخامت کشیده شده. با این حال، دولت از وصول مالیات از آنها بر طبقِ سیاهه های سال های قبل از خشکسالی و "بُزمرگی" کوتاه نمی آید و مامورانش را برای گرفتن مالیات راهی محل زندگی ایل نشینان می کند. چندین و چند عامل دست به دستِ هم می دهد و موجب می شود که گل محمد به کمکِ عمویش، دو مامور اخذِ مالیات را سر به نیست می کند. همین شروعِ یاغی گریِ گل محمد و دار و دسته اش می شود. یاغی گری ای که در نهایت به طرف شدن با دولت و تلاش برای گرفتنِ حقِ مردم(به تعبیر گل محمد و یارانش"مظلومان") از حکومت(ظالم) می شود.

"کلیدَر" که از زاویه ی دید "دانای کل" روایت می شود(البته برخی جاها، به طور استثناء، "اول شخص" روایت را به دست می گیرد) از جمله رمان های شایان توجه در ادبیاتِ داستانی فارسی در سبکِ رئالیسم(یا واقع گرایی) است. داستانی سرشار از توصیف های دقیق و مفصل. از توصیفِ صحنه گرفته، تا توصیفِ شخصیت و وصفِ طبیعت و تشریح انگیزه ها، هدف ها، تنقض ها و ... شخصیت ها. زبانِ اثر، تا حدِ زیادی متکلف است. تلفیقی از زبانِ فارسیِ دستوری و گویشِ محلی مردم خراسان. تکلف و سنگینیِ زبان روایت آن، برخی مواقع خواننده را به یادِ زبان شعرهای رواییِ "مهدی اخوان ثالث" می اندازد. این البته بی جا هم نیست، چرا که روایتِ کلیدر مملو از صنعت ها و ترکیب های شعری و همچنین خراسانی(منظور شعرِ خراسانی) است که با فضای اسطوره وارِ اثر هم نسبتا همخوانی دارد.


...........................................................

قصد دارم در یادداشت های احتمالیِ بعدی، کمی بیشتر درباره ی این رمان حرف بزنیم. تا چه پیش آید.

+ عکس، از کتابخانه ی یکی از رفقاست. این یادداشت را به او تقدیم می کنم.

کنسرت در سَر

رودی از موسیقی

فرو می ریزد در خونم.

گر بگویم جسم، پاسخ می آید: باد!

گر بگویم خاک، پاسخ می آید: کجا؟

.

.

در کانون خویش گام بر می دارم

و راهِ خود را

باز نمی توانم یافت

.........................................................

شعر، گزیده ای از شعری از اکتاویو پازِ عزیز، به اسمِ "کنسرت در باغ".

پ ن:  بالاخره این "بادِ پاییزی" که کم کم دارد خودش را آفتابی می کند، باید یک جای کار خودش را در من نشان بدهد. کارِ هر سالش است.

دیگری

چه طور می شود باور کرد که این کسی که در این عکس می خندد من هستم؟ من بوده ام؟ آن کسی که دست راستش را بالا آورده و انگار دارد چیزی را توضیح می دهد و می خندد. یا آن دیگری که پشت به افراها و کاج ها ایستاده و آفتابِ کجی روی لبخند صمیمی اش افتاده؟ حالا که انگار قرن ها از این چیزها می گذرد. چه طور می شود باور کرد من هستم؟ باید کسِ دیگری باشد.