دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

من با تنم زیسته ام همه عمر

هرگز ترکم نکن. هرگز رهام نکن. دستم اینو میگه. سَرَم اینو میگه و سینه م حتی. دستم میگه من بوی سیگار و هزار چیز دیگه گرفتم. یخ کردم. خون ازم جاری شد. سرم با زبونی که ادبیات بهش غالب شده میگه "من درد گرفته ام همه عمر". و شکمم :«درد در من می پیچد یکهو" و قلبم ... .

دستم به دست هایی که می تونه بگیره اشاره می کنه. به تنه ی درخت ها و برگ ها. سَرَم به رویاها. به شعرهای گفته نشده. و قلبم ... .

و من به آن مردِ توی تاکسی، پشت چراغ قرمز، اشاره می کنم. که بدون صدا اشک می ریخت. نشسته. با سری کمی کج گرفته و خیره به جلو.

راستی، چند وقت پیش بود؟ چند سال پیش؟

..............................................................

گوش کنید

قطعه ی "نوستالژی"، از "نیما امین".

نظرات 4 + ارسال نظر
سحر جمعه 22 اردیبهشت 1396 ساعت 23:15

منم از آهنگ خوشم اومد، نمی شناختم این آدمو!

نوشِ جانِ تو هم.
همچنین توجهت رو جلب می کنم به آهنگ پست آخر، از "هارلین".
قبلا بهت وعده داده بودم که آهنگ هایی دارم که حدس میزنم بپسندیشون. دست بده، بازم ازشون می ذارم.

صبا چهارشنبه 20 اردیبهشت 1396 ساعت 21:03

خیلی آهنگ قشنگی بود جناب مویدی:)

نوش جان صبا :)

سحر شنبه 16 اردیبهشت 1396 ساعت 18:32

تنها ماندن باید بد چیزی باشد، خیلی بدتر از چیزی که تصور می کنیم

به نظرت در بند آخر همان "آن" بیاید به جای "اون" بهتر نیست؟!

بله. دقیقا. اینجور چیزا سخت در "تصور" میاد؛ مگر اینکه ته مایه هایی از تجربه های شخصی داشته باشیم.
در مورد بند آخر ممنونم.
دقت نظرت عالیه. نه فقط اینجا، هر جایی که پستی رو میخونی مشهوده؛ این فقط یه مشت بود از خروار.

بندباز پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1396 ساعت 19:23 http://dbandbaz.blogfa.com/

... دستم به نوشتن خیلی چیزها رفت برای این پست اما همه شان را پاک کردم.

چرا؟
کاش می نوشتیش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد