دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

اوراشیما

تا آستانه ی دروازه

رفتم

به بازدیدن

سرچرخاندم

درِ نیم گشوده

به تمامی بسته شد

نظرات 10 + ارسال نظر
اسماعیل بابایی چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 08:22 http://www.fala.blogsky.com

سلام،
امیدوارم حالت خوب باشه رفیق.

مهرداد سه‌شنبه 3 مهر 1397 ساعت 15:15 http://ketabnameh.blogsky.com

ما هنوز منتظرتیم رفیق.
به زندگی این وبلاگ هنوز امید داریم. تو هم کمکش کن.

بیا که با کتابی از کالوینو منتظرتم. تازه،دارم فاکنر هم میخونم،کجاشو دیدی ،قصد دارم موراکامی هم بخونم.

فدای تو رفیق
واقعا دارم تلاشم رو می کنم مهرداد.
اما خب زمان بره. امیدوارم که موفق بشم و دوباره اینجا چیزهایی بنویسم.
یه حس و دلبستگی خاصی به اینجا دارم. به همین نوشته های لاغر و ضعیف

سحر چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 11:54

کامنت مهرداد واقعا آدم رو سر شوق میاره!
آقا من "جزء از کل" رو خیلی تصادفی از کتابخونۀ دوستم کش رفتم! کاش دنبال یه چیز دیگه میگشتم!

"گور به گور" را قول نمیدهم مهرداد، اما تلاشم را میکنم!

"مرگ قسطی" رو هم دارم، اما مطمئناً دو ماه طول میدم تا تمامش کنم!

من "جزء از کل" رو توی برنامه ی امسالم دارم. مرگ قسطی رو هم همین مدت باز خوندمش

سحر چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 11:50

بله، گاهی فرصت آدم با همان سر چرخاندن تمام میشود!

سحر فکر کن افسانه ها و اسطوره ها، چقدر عمیق، درد رو گفتن.
درد و رنج موجودی به نام انسان، که به نحو چاره ناپذیری ضعیفه

مگى دوشنبه 29 مرداد 1397 ساعت 18:01

بعد قرن ها دوباره خوندن وبلاگ ها رو از شما شروع کردم، موفق باشید

و چقدر شما بد شانس بودین که خوندن رو از من و وبلاگم شروع کردین.
و منم ناراحت و شرمنده شدم، که این همه مدت طول کشید تا این کامنت جواب داده بشه

خورشید یکشنبه 28 مرداد 1397 ساعت 16:57

میخوام نگرانت نشم ولی منو که می شناسی تهش فقط دعا میکنم زود از نافرمی دربیای رفیق
میدونی خیلی سخته که بدون راهنمایی هات تو این جنگل کتابا رها شدم ولی چه میشه کرد انگار مجبورم رو پای خودم بایستم
و کم کم بدون تو برم سراغ سخت خوان ها و احتمالا هر کدوم رو ده بیست باری بخونم و مثل جریان عامه پسند مخم سوت بکشه که اینا چی میگن
کامنت مهرداد دیگه حرفی باقی نگذاشت
امیدوارم خوب باشی در هر حالی و شرایطی

و همینجا بگم آقا مهرداد بعید میدونم مجید رابطش با رقص خوب باشه

حالا بهترم
بعد میام و کمی درباره ی این چند ماه می نویسم. احتمالا.
ممنونم ازت

مهرداد یکشنبه 28 مرداد 1397 ساعت 08:54 http://ketabnameh.blogsky.com

سلام .
مجید نیومدنت به وبلاگ رو به اعتیاد میشه تشبیه کرد . یه اعتیاد معکوس .و یا اعتیاد به دنیای خارج از وبلاگ.
هی ما ازت قول میگیریم که زود به زود بیای اینجا باز دنیا تورو ازمون میگیره . باز به شکلی که کاملا احساس میشه ترکش کردی بازم یهو میبینیم ای بابا مجید بازم رفت که رفت.
داداش دوز مصرف دنیای بدون وبلاگو کم کن. یه خورده بجاش سری به کتابنامه بزن زیر سایه میله بدون پرچم کمی بندبازی کن و یا با مداد سیاه خطی بنویس و تا خود سحر تانگوی چند نفره برقص و بعدش بیا بنشینیم شکلات و چای داغ بخوریم و درباره کتابها حرف بزنیم.
................
منظور من دقیق نبود اما تو خوب متوجه شدی.
در این لیستی که دادی گور به گور رو میله در برنامه داره و منم گرفتمش برا وقتش . اگه تو هم پایه باشی تا حالا سه نفر هم پای صحبت و خوندن داره .تا ببینیم کی می پیونده.
مرگ قسطی و پدرو پارامو رو هم که خودم تو برنامه دارم اما هنوز در تلاش برای رسیدن به سفر هستم.پس فعلا مرگ قسطی تعطیله.
امپراتوری خورشید رو هم پایه ام. از تولتز هم میله جزاز کل رو تو برنامه داره و تو ریگ روان . من فعلا هیچکدوم رو ندارم.
لطفا به پاراگراف میانی این کامنت درباره دوز مصرف توجه کن.
تا ببینیم باقی دوستان تا چه حد پایه این داستانن. نتیجه اش چیز خوبی از آب در میاد.تجربه نشون داده.

مهرداد
سلام
من کاملا به تو و سایر دوستان حق میدم که حوصله تون از من سر رفته باشه. و حتی دلخور باشید.
اما باور کن من همه ی تلاشم رو دارم میکنم ک همه چیز رو برگردونم روی روال نرمال.
و البته دارم موفق میشم. فقط سرعتم پایینه و به زمان نسبتا زیادی احتیاج دارم.
رمان گور به گور رو هم دارم میخونم.
از شماها عقب افتادم اما حتما خودمو میرسونم و مطلبی هم مینویسم براش.
ممنونم ازت که هنوز به زنده موندن اینجا امید داری

اشک ششم جمعه 26 مرداد 1397 ساعت 23:06

داداش ما روزی چند بار بیایم اینجا دنبال جوابمون ؟

داداش، شرمنده من.
نوشتم یه چیزایی.

وجدان پنج‌شنبه 25 مرداد 1397 ساعت 00:07 http://parsehdarkhalseh.blogfa.com

سلام آقا مجید
چجوری با ذهن می دویی؟

بعدشم وبلاگ قلبم را با قلبت میزان میکنم زندگی مال منه

سلام
بذار اول یه سر بیام وبلاگ شما رو ببینم، ببینم افتخار صحبت با کی رو دارم

مهرداد چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 09:32 http://ketabnameh.blogsky.com

کامنتی به فاصله 5 دقیقه بعد از انتشار مطلب. داغه داغ.
حالا این باز دیدن چی بوده نکته ایه برا خودش.
اما امیدوارم وقتی ما میریم برای باز دیدن در نیم گشوده به تمامی باز شود.
............
مجید جان یه پیشنهادی داشتم که یه کتابی رو که ما چند تا از بچه ها تو برنامه مطلالعاتیمون داریم نوبتشو بندازیم جلو و تقریبا تو یه بازه زمانی با هم 4 پنج نفری بخونیمش و بشینیم درباره اش حرف بزنیم.
منظورم کتابخوانی گروهی نیستا. چون نه شرایطشو داریم هیچکدوم و نه ....
یه چیزی مثل کافکا در کرانه ای که میله خونده بود . کامنت دونی پر بار اون مطلبو یادته . من که نه اما چهار پنج نفری اونجا تقریبا همزمان خونده بودنش که اینطوری شد.
کتابهای در نوبت میله رو ازش پرسیدم تنها کتابی که از بین اونا علاقه داشتم بخونمش گوربه گور فاکنر بود . اگه پایه ای اعلام آمادگی کن.اگرم خونده بودی میتونی گزینه دیگه ای پیشنهاد کنی و یا بازخوانی.
خبرم کن.

بعله!!
اون بازدیدن که اینجا شما دوباره حرفش رو پیش کشیدی، نکته ایه باریکتر زِ مو... سرِ مگو... خلاصه بگذریم.

عذرخواهی می کنم بابت این تاخیرها.. .
راستش دقیق متوجه نشدم، که از من میخوای که یه لیست اینجا بنویسم، یا اسم یه کتاب رو که ترجیح میدم درباره ش حرف بزنیم و بخونیم؟
پس یه جورایی حدِ وسط رو میگیرم، و اسم سه کتاب رو مینویسم برای برنامه ای که داری:
مرگ قسطی
گور به گور
پدرو پارامو.
.
اگه از بین اینها گزینه ی مناسب و مشترک پیدا نشد، میتونم این دو تا رو هم بگم:
ریگ روان، استیو تولتز
امپراطوری خورشید از بالارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد