دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز

این تیزی سنان شما نیز بگذرد

آنکس که اسب داشت غبارش فرونشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

3

زندگی...

و نام کوچکش. یادش نیست.

قطره های آبی که بر صورت کودکی در آفتاب بخار می شوند

ضربه های ملایم علفزار بلند بر گوش، بر چشم

سرکشی فروتنانه ی شبدرها زیر دست

تقلای باد در صحرا. یادش نیست.

سکوت آفتاب در پس شیشه های اتوبوس

رنگ سنگفرش ترمینال ها

اولین باری که رفت

که واقعا رفت. یادش نیست

صدای رفتن

صدای گریستن بر یک شهر جدید

گرمای زخم

سرمای زخم

گرمای چشم

بازی ابرها. عزم برگشتن... خود اگر عزمی بود. یادش نیست.



insanewords.blogfa.com-Max Richter - Vivaldi's Four Season Recomposed By Max Richter - Spring 2



.....................................................................

تکه پاره هایی از این متن در یک سال گذشته یا بیشتر_که اینجا خاک می خورد_ می آمد که گوشه های ذهن خانه کند. اما نخواستم بنویسم یا ظبطش کنم. پس، از یاد رفت. مثل زندگی و نام کوچکش... که یادش نیست.

2

دوباره سکوت. ولی سکوت چیست؟ ساکت ماندن خیلی خوب است.
یک نفر مطالعات زیادی در مورد سکوت کرد و من گوش کردم. شاید یک نفر خوب صحبت می‌کرد: در مورد آزادی!
من خیلی به گوشم فشار آوردم که این صدا را واضح‌تر بشنوم. صدا خیلی ضعیف بود. درست شبیه صدای امواج دریا. دریایی دور و آرام. دریایی بدون ساحل. 
دریا کافی است. من کافی هستم. شن هم کافی است. زمین کافی در دریایی کافی. و حالا بهتر است که کمی به باسیل فکر کنم: می‌خواهم او را ماهود صدا بزنم. او کسی بود که به سویم آمد و داستان‌هایی در مورد خودم برایم گفت و ذهنم را پر از قصه کرد....

#ساموئل_بکت
نام ناپذیر/ ترجمه‌ی وحید منوچهری واحد

@beckett_samuel

1

درست مثل بچه دایناسوری، که در عصر یخبندان،  در روزهای آخر انقراض به دنیا بیاید.

Closer

زندگی... نام خودش.. یا شاید نام های خودش...

یادش نیست. 

حالا دارد می آید نزدیک تر. 


گوش کنیدhttps://s17.picofile.com/file/8420528268/How_Beauty_Holds_The_Hand_Of_Sorrow_CD_1_TRACK_2_320_.mp3.html