"اتحادیه ی ابلهان"، نوشته ی "جان کِنِدی تول"، داستان جوانی ست به نامِ "ایگنیش جی رایلی"؛ آرمان طلب و رویایی، روان پریش، به شدت چاق، تنبل، بیکار و تحصیل کرده در رشته ی فلسفه قرون وسطی، که مادرش او را مجبور می کند که بالاخره کاری پیدا و خانه نشینی را ترک کند. همین ماجرا، شروع سلسله خراب کاری هایی ست که به بار می آید؛ کار کردن ایگنیش در یک کارخانه ی تولیدی شلوار که رو به ورشکستگی ست و گرداندن یک گاری دستی و فروختن هات داگ در خیابان ها. در مورد ایگنیش، او تمام و کمال مقصر همه خرابکاری هاییست که او به هر نحوی در آنجا حضور داشته. علاوه بر قضایایی که ایگنیش در آنها گرفتار می شود. کتاب، چند داستان و شخصیت کم و بیش فرعی را هم شامل مش شود. این شخصیت ها، مادری الکُلی اش و دوستش سانتا، کلود روبیشا، پیرمردی که همه ی پلیس ها را کمونیست می داند و خاطرخواه مادر ایگنیش می شود، "مانکوزو"، پلیسی که رییسش او را به شیوه هایی با مزه و عجیب به بیگاری می کشد، "میرنا مینکوف" دوست دختر سابق ایگنیش که تحلیل جالب و عجیبی در باره ی او دارد و نگران وضعیت روحی و روانی ایگنیش است. چند شخصیت فرعی دیگر هم هستند که کم و بیش، ایگنیش با آنها هم رو به رو می شود. از جمله "جونز"، سیاه پوستی مجبور می شود از ترس پلیس، در یک بار پادویی کند.
زاویه ی دید راوی داستان، سوم شخصِ دانای کل است. قسمت هایی هم، به نقل دست نوشته های فاضل مآبانه ایگینیش، و همین طور نامه نگاری های او و دوست دختر سابقش، میرنا مینکوف اختصاص دارد.جان کندی تول، با طنزی سیاه، سعی کرده معضلات اجتماعی شهر و ایالتی که محل زندگی خودش بوده_نیو اورلئانز_ را به تصویر بکشد. اوضاع خراب اقتصادی، تبعیض نژادی علیه سیاه پوست ها، فرهنگ مصرفی، انحرافات جنسی و مسائل روانی، الکُل و مسائلی که به مصرف زیاد آن مربوط می شود، بلبشو دستگاه پلیس، مثال هایی از این دست اند. متن کتاب، خوش خوان و روان است و خواندنش لذت بخش. اما با وجود همه ی اینها، به نظرم این رمان نقص هایی هم دارد. که سعی می کنم در ادامه مطلب، کمی از آن حرف بزنم.
مشخصات کتاب من
اتحادیه ی ابلهان
جان کِنِدی تول
ترجمه ی پیمان خاکسار
نشر چشمه. چاپ دوم بهار 1394.
این کتاب رو دوست عزیزم نویسنده ی وبلاگ "مگهان" به من هدیه کرد. همین جا دوباره از او بابت لطفش تشکر می کنم.
برای خواندن کمی بحث فرعی و ادامه ی مطلب، به ادامه ی مطلب بروید :) .
ادامه مطلب ...