دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

بارونِ درخت نشین

این یادداشت، مدت ها پیش در وبلاگ قبلی ام منتشر شده بود. اینجا، آن را بدونِ بازبینی، بدونِ تغییر، می آورم. اگر شد، دوست دارم در یادداشتی، با هم یک مرور کلی رویِ آثار کالوینو داشته باشیم. این دو یادداشت(راجع به "کوره راه لانه های عنکبوت" و "بارونِ..." یک جور مقدمه برایِ آن است.

.........................................................................

گاهی، خستگی و درماندگی از قراردادها و قیدهای اجتماعی، خانوادگی و...، آدم را به این فکر می اندازد که آیا می توان این قراردادها را زیر پا  گذاشت و با قوانین و قرارهای تازه و خود ساخته زندگی کرد؟ و اگر این کار شدنی ست، چگونه؟ فکر می کنم در حالت کلی، می توان دو جواب یا حالت برای این مساله قائل شد. این دو نوع نگاه، یا دو نوع پاسخ و راه حل احتمالی برای این مساله، به این بستگی دارد که برای فرد چه چیزهایی از شرایط موجود و وضعیت فعلی که در آن زندگی می کند، مهم است و خواستنی؛ و چه چیزهایی نخواستنی است و باید عوض شود. 

اگر برای فرد، تمام "ارزش" ها، "افراد"، "اجتماع" و در یک معنی "نفس زندگی"(به شکلی که او در آن زندگی می کند) بی اعتبار و بی معنی باشد، احتمالا شورش و عصیان او، یا به صورت یک سرخوردگی و نارضایتی همیشگی بروز می کند و فرد به نوعی در لاک دفاعی افکار و رفتار خود فرو می رود، و یا به عزلت گزیدن و تارک دنیا شدن منجر می شود. یعنی در نوع اول، در حالی که فرد به ظاهر در کنار افراد می ماند و زندگی می کند، به "روابط" و "قراردادها"ی موجود، تماما بی اعتناست. به علاوه، انگیزه قوی ای هم در او، برای عوض کردن این ها انگار وجود ندارد. در نوع دوم از حالت کلی اول نیز، نارضایتی فرد از "شرایط" موجود، منجر به طرد کامل "زندگی" به مفهوم کلی آن منجر می شود.

اما حالت کلی دیگر این است که فرد، از "نفس" و "ماهیت زندگی"، "اجتماع" و ... رویگردان نیست، بلکه "روابط" و "معیار"های موجود را نمی پسندد و به دنبال راه حلی فعال، دست به تغییر بخشی یا تمام آن ها می زند. مثلا کسی که مردم اطرافش را دوست داشته باشد و همین طور معتقد باشد که باید به شان کمک کند. چنین کسی به دنبال یافتن شیوهای از زندگی، با "معیار"ها و "هنجار"ها و "ارزش" های جدیدی بر می آید، که از یک طرف ارزش های منسوخ موجود را کنار بگذارد و از طرف دیگر، بتواند "آرمان" ها و "اصول" خودش(دوست داشتن افراد، کمک کردن به انسان ها) را برآورده کند.

"بارون کوزیمو روندو"، نوجوانی ست که گرفتار این مساله است. او که از سنت ها و ارزش های قراردادی خانواده خود گریزان است و آنان را منسوخ و بی اعتبار می داند، علیه زندگی و وضعیت خود شورش می کند. اما او برای زندگی جدید خود، شیوه ای را پیدا می کند که از طریق آن، هم به خودش و هم به دیگران کمک می کند تا زندگی بهتری داشته باشند. او، زندگی در روی درختان را، جایگزین زندگی زمینی می کند؛ جایی که "بهتر بتواند زمین را ببیند". هدف او از زندگی بالای درخت، جدا شدن از زمین  و مردم نیست. او از آن بالا، مردم را در کارهایی که از پایین در آن ناتوانند یاری می کند. از درختان و طبیعت و منافع همه مردم روستایش نگهداری و حفاظت می کند. درختان را هرس می کند. در مقابل هجوم گرگ ها به روستا به مردم کمک می کند و... . در متن داستان می خوانیم :" کوزیمو لاوروس دو روندو، آدم متمدنی بود که هم به خود و هم به دیگران احترام می گذاشت"(ص 108، انتشارات نگاه، چاپ دوم). او بالای درخت کتاب می خواند و هرجا که مردم روستا علاقه مند هستند، برای آنان از تجربیات و اتفاقاتی که برایش افتاده صحبت می کند. بدین ترتیب، شیوه جدید او، نه تنها او را از زندگی و مردم دور نمی کند، بلکه باعث می شود او به فردی مفیدتر، هم برای خودش و هم برای مردم تبدیل شود. 

بدون شک، این اثر "ایتالو کالوینو"، را می توان اثر بزرگی دانست. جایی که با به کار گیری هم زمان تخیل، طنز تلخ و واقعیت های تاریخی و اجتماعی، تصویر "سمبلیکی" از زندگی یک "روشنفکر" پیش چشم مان می گذارد. این به معنی همان قضیه مشهور است که "کالوینو"، "روشنفکر" را بارون درخت نشین می دانست.


"کوزیمو لاوروس دوروندو

میان درختان زیست

همواره زمین را دوست داشت

به آسمان رفت"

.

مشخصات کتاب:

بارون درخت نشین

ایتالو کالوینو

ترجمه مهدی سحابی

نشر نگاه. چاپ دوم 1379

کوره راه لانه های عنکبوت


در بحبوحه ی جنگ های پارتیزانیِ جنگ جهانی دوم در ایتالیا، پسربچه(یا بهتر است بگوییم نوجوانی) به نام "پین" وارد یکی از گروه های پارتیزانی می شود. تا پیش از این، او به همراه تنها خواهرش زندگی می کند. خواهری که می توانید درباره اش بگویید "نان را به نرخ روز می خورد". یکی از پایه های ثابت روابط متعدد این خواهر، یک افسر آلمانی ست.

"پین" نوجوانی گستاخ و تخس است؛ رانده از دنیای بچه ها(هم سالانش) و مانده از جمع آدم بزرگ ها. چرا که که همیشه او را به چشم بچه نگاه می کنند. او پیوسته دنبال فرصتی ست تا خود را در دنیای بزرگترها جا کند، یا مورد توجه شان قرار بگیرد. خواه با زبان بازی و شوخی های رکیک اش، خواه با آواز خواندن یا ... .

از طرفی، سازمان دهنده ها و مغزهای متفکر نهضت های مقاومت، در پی تشکیل دسته هایی از مردم عادی در شهرهای کوچک هستند تا در مبارزات شرکت کنند. این طور می شود که پین برای ثابت کردن خودش، دست به سرقت اسلحه ی افسر آلمانی می زند. دزدیدن اسلحه ی افسر آلمانی، سرآغاز فراری و آواره شدنِ ناخواسته "پین" و وارد شدنش به گروه های پارتیزانی آواره در کوهستان می شود. از آن جهت این اتفاقات همگی "ناخواسته" است که "پین" در مورد هیچ کدام از اتفاق هایی که در مسیرش قرار می گیرند، تصور، فهم و هدف روشنی در ذهن ندارد. او از هر چه هست ناراضی ست و تنها می خواهد فاصله(تنهایی) خودش با دنیای درک ناپذیر(برای او) آدم بزرگ ها را کم تر کند.

"کوره راه لانه های عنکبوت"، اولین رمان "ایتالو کالوینو"ست و اگر صحبت خودش را قبول کنیم و چند داستان کوتاه اوایل نوشتنش را نادیده بگیریم، به نوعی اولین نوشته اش. داستانی با مایه های پررنگ رئالیستی. داستان، با زاویه ی دید دانای کل(به جز یک فصل که به نوعی یک تک گویی ست) در 12 فصل روایت می شود. با پیرنگی ساده و خطی. شخصیت ها، عموما غلو شده هستند، و گفتگوهای بین آنها، پر است از اصطلاحات محلی، شوخی های رکیک و .. .

همان طور که "کالوینو"، خود در مقدمه ی کتاب می گوید(مقدمه ای انتقادی که البته چندین سال بعد از داستان نوشته شده) این مولفه ها، به کمک کالوینو آمده تا چشم اندازی که او در نظر داشته در قالب یک داستان، پیاده شود؛ چشم اندازی شامل شهرها و استان های حاشیه ای و کمتر دیده شده ی ایتالیا، لهجه ها و گویش های محلی شان، و چشم انداز مزارع و رودخانه و دریا. همین طور فقر و فسادی که در زندگی روزمره ی این شهرهای کوچک جاری بوده. "کالوینو" این داستان و بسیاری از داستان های نویسندگان هم عصر و هم جریان خودش را، کاملا ناشی از روح زمانه و الزام و ضرورتی که او در خودش برای نوشتن چنین داستانی حس می کرده می داند. پس زمینه ی محتوایی بسیاری از داستان های این جریان، دوره یا سبک(نئورئالیسم ایتالیایی) نهضت های مقاومت و بحث های پیرامون آن بوده؛ در جبه ی موافقان و مخالفان.

احتمالا امروز و برای کسانی که کارهای شاخص "کالوینو" را خوانده اند، این کتاب در رده های بالا جا نخواهد گرفت، اما قطعا کاری قابل توجه و بررسی ت. به ویژه ی برای خود خوانندگان آثار او، و همچنین ادبیات ایتالیا؛ چرا که  تصویر روشن تری از مسیرهای نوشتن کالوینو و تاریخ ادبیات داستانی ایتالیا به دست می دهد. کالوینویی که حالا دیگر ما او را با فاصله ی بسیار زیاد از اردوگاه ادبیات رئالستی و "ادبیات متعهد" می بینیم و می شناسیم.




...........................................................

مشخصات کتاب من

کوره راه های لانه ی عنکبوت

ایتالو کالوینو

مترجم آهنگ حقانی

نشر قطره- چاپ اول زمستان 1395.

درباره ی آثار بکت

پیش از این در یادداشتی در مورد بکت به طور ضمنی گفته شد که در بررسی ها، تحلیل ها و نقدهای نوشته شده بر آثار او(به ویژه سه گانه ی او) ، بیشتر به موضوع ها و درون مایه ها تکیه شده است. نویسنده ی این متن، در این زمینه احتمالا به گروه اقلیت تعلق خاطر دارد و می خواهد یاددشت هایش بیشتر بر فرم، خودِ متن ها، فرآیندهای نوشتن و روابطِ بین متنی در خودِ آثار بکت تکیه داشته باشد و از طریق حرف زدن بیشتر از فرم، از محتوا هم حرف بزند. چرا که فرم و محتوا را در بده­-بستانی دائمی با هم می داند و دارای اثر متقابل بر هم.

در یادداشت قبل (این یادداشت) برای توضیحی در مورد جهان بکت و جهانِ راوی های بکت-راویِ نام ناپذیر، یا راویِ مالون می میرد یا راویِ مالوی-  از تببین و توضیح راجع به "مِرفی"(شخصیتِ داستانِ "تخیل را مرده خیال کن") وام گرفته شد. چنانکه بعدا" نشان داده خواهد شد(احتمالا نشان داده خواهد شد) اینکه ما از بین این راوی ها کدام را انتخاب کنیم، تفاوت چندانی را در روند پیشروی بحث یا نتیجه های احتمالی به وجود نخواهد آورد. انتخاب گزیده ای راجع به "مرفی" برای بحث در مورد آثار بکت به طور کلی، در یادداشت قبل، از همین موضوع ناشی می شود. در آنجا، نوشته شد که ""ذهن مرفی، خودش را همچون کره ای عظیم و تو خالی تصور می کرد که بی هیچ منفذی رو به جهان بیرون بسته بود. این یک جور تحلیل رفتگی نبود، چون هیچ چیزی که خودش را در بر نمی گرفت، بیرون نمی گذاشت. تا امروز هیچ چیز در این جهان بیرون از آن نبود و نمی توانست باشد چون از پیش حضور داشت هم چون امری مجازی یا حقیقی، یا مجازی ظهور کرده درون حقیقی، یا حقیقی سقوط کرده درون مجازی، در جهان درون آن..." .

به علاوه، یادداشت پیش اشاره شد که در سه گانه ی بکت، به ویژه در حلقه ی آخر یعنی "نام ناپذیر"، مدام با رفت و برگشت ها، تکرار برخی وقایع از منظرهای متفاوت، و وارد کردن شخصیت هایی از داستان های مختلفِ نویسنده، مواجه می شویم. این رفت و برگشت ها و تونل های مختلف و مکرر، ما را به یاد "ذهن مرفی" و توضیح بندِ بالا درباره ی او می اندازد. نکته ی قابل توجه این است که راوی های سه گانه، همان طور که گفته شد، در جهان خودشان محبوس هستند، جهانی که البته "هیچ چیزی که خودش را در بر نمی گرفت، بیرون نمی گذاشت"و "تا امروز هیچ چیز در این جهان، بیرون از آن نبود". دستِ کم این چیزی ست که خودِ راوی به ما می گوید.

"ایتالو کالوینو" در کتاب "چرا باید کلاسک ها را خواند؟"، در مقاله ای که راجع به "لوییس بورخس" و ابداعات و دستاوردهای او برای ادبیات نوشته است، سه نوع دید و نگاه به ادبیات را بر می شمرد. فعلا و در اینجا برای ما، دو تا از این دیدگاه ها شایان توجه هستند؛ "یکی جریان اصلی ادبیات جهانی (لازم است توجه کنید که این کتاب در دهه 80 قرن بیستم نوشته شده است) که می خواهد در زبان، بافت حوادث، در غور کردن ناخودآگاه، ملغمه ی هستی را به ما عرضه کند، نگاه دیگر، " دیدی از ادبیات نزد بورخس به مثابه جهانی ساخته و اداره شده توسط هوش"{به گمان نویسنده ی این متن، می توان اینجا به جای هوش، ذهن را قرار داد}*. این همان نگاه به ادبیات است که "کالوینو" خود را شیفته ی آن می داند و بنابر گفته ی او، خلاف جریان غالب ادبیات آن روزگار بوده است. با قرار دادن ذهن به جای هوش، این یادداشت سعی در مطرح کردن فرضیه ای در مورد خوانش آثار بکت دارد(به ویژه سه گانه) مبنی بر اینکه "ادبیات" بکت، یا جهان ادبیات بکت، جهانی ست ساخته و پرداخته و اداره شده توسط ذهن؛ ذهن مرفی، مالوی یا هر کدام دیگر از شخصیت ها. به این جمله از رمان "مالوی" دقت کنید:"چون پدید آوردن یک موجود، یک مکان، اگر به من بود، می گفتم یک ساعته، اما نمی خواهم احساسات کسی را خدشه دار کنم، و بعد استفاده نکردن از آن ها، چنین کاری واقعا، چطور بگویم، نمی دانم. نخواهی چیزی بگویی، ندانی که چه میخواهی بگویی، نتوانی چیزی را که فکر می کنی می خواهی بگویی، بگویی؛ و با این همه یک دم از گفتن بازنمانی، این چیزی ست که باید به یاد داشته باشی، حتی در بحبوحه نوشتن..." در سه گانه، "نوشتن"، در "حرف زدن"(که همان تک گویی راوی باشد) تبلور می یابد و نمودار می شود.

بکت، جایی درباره ی "جیمز جویس" گفته است که «او هیچ وقت درباره ی چیزی نمی نوشت. او همیشه چیزی می نوشت". می شود فرضیه ی طرح شده در این یادداشت را به خودِ بکت تعمیم داد؛ دستِ کم در مورد سه گانه ی او. در این صورت مساله این طور می شود: راویِ بکت درباره ی ذهن نمی نویسد، بلکه خود ذهن را می نویسد. حاصلِ خلقی که در متن ها هست، خودِ ذهن است. جهانِ ذهن. یا بهتر است بگوییم جهانی که روای آن را روایت می کند، توسط ذهن خلق شده و اداره می شود. جهانی، که خود همان ذهن است**. اینجا، سوژه و اُبژه، به راحتی به جای همدیگر قرار می گیرند. مثلا نگاه کنید به طرح و پیرنگ رمان "مالوی" که در آن، راویِ بخش دوم طی ماموریتی که به گفته ی خودش به او محول شده، به دنبال "مالوی" راهی می شود و خود، به نوعی در "مالوی" مستحیل می شود(فعلا از بحث کردن درباره ی اینکه خود راوی بخش دوم همان مالوی هست یا نه، فعلا می گذریم؛ بحثی که به نظرم بسیار جذاب است). ذهن راوی، خودش را خلق می کند، خودش را که جهانی ست که چیزی از آن بیرون نیست. درون این خلق، فرآیندها و مرحله های شکل گیری، تغییر و تبدیل ها و سرانجام تمام سیالیّت این جهان نشان داده می شود. به این گزیده از رمان "مالون می میرد" توجه کنید:

"..این حتما بخشی از نظام طبیعی امور است، هر آنچه به من مربوط می شود باید آنجا نوشته شود، از جمله ناتوانی من از درک معنای نظم و نظام. چون تا به حال هیچ نشانه ای دال بر وجود نظم ندیده ام، چه در درون و چه در خارج از درونم.... خفگی، فرورفتن، بالا آمدن، خفگی، تصور کردن، انکار کردن، تایید کردن، غرق شدن...".



 ...........................................................

پ ن: احتمالا در یادداشت بعدی، راجع به ویژگی دیگری از فرم روایی در سه گانه حرف زده خواهد شد.

............................................................

* بدیهی ست که از این بحث نمی شود اینطور استدلال کرد که حالا که اینطور است، باید ساختار و فضای نوشته های بورخس و بکت شبیه باشند. این بحث(بحثی که این فرضیه مطرح می کند)، تنها معطوف به آن "دید" و "نگاه کلی" به ادبیات است.

** این بحث، به هیچ وجه به معنی نفیِ واقعیت واقعی یا واقعیت عینی در آثار بکت نیست. البته لازم است درباره ی این موضوع بعدا" بیشتر حرف زده شود.

مشخصات کتاب "کالوینو" که در متن آمده است:

چرا باید کلاسیک ها را خواند

ایتالو کالوینو

مترجم آزیتا همپارتیان

نشر کاروان- چاپ اول 1381