دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

بهترین شکلِ ممکن


"بهترین شکلِ ممکن"، مجموعه داستانی نوشته ی مصطفی مستور، شامل شش داستان است که عنوان هر کدام یکی از شهرهای ایران است؛ "شیراز"، "تهران"، "بندر انزلی"، "مشهد"، "اهواز" . "اصفهان". محل رخ دادن وقایع داستان ها، به جز داستانی که به نام "تهران" است، خودِ همان شهر است. اکثرِ داستان ها از زاویه ی دید "اول شخص" روایت می شوند و بقیه، سوم شخصِ دانایِ کل؛ همگی هم با مقادیر قابل توجهی از سبک "گزارش گری" و "نقل" در روایت. به نظر می رسد "مستور"، علاقه ی زیادی به "گزارش" دارد. کاری که در "دست های جذامی و..." به نظرم خوب از عهده بر نیامد و موجب شد روایت از بعضی قسمت های پلات(پیرنگ)، سرسری و دمِ دستی بگذرد، اما در این مجموعه داستان، گزارش ها خواندنی هستند و کم و بیش جذاب. بعضی از داستان ها، مثلِ "تهران" چند خط روایی فرعی را در خود وارد کرده اند که به دلیل محدودیت قالب  داستان کوتاه برای این کار، روایت ها آسیب دیده اند.

از نظر نویسنده ی این متن، مهم ترین ویژگی این مجموعه داستان(که احتمالا برای ادبیات داستانی مان هم مهم است)، استفاده ی خوبِ "مستور" از "راویِ دخالت گر"، بازی با "واقعیت واقعی و واقعیت داستانی" و ادغام این دو با ابزار "گزارش گری" در روایت است. هرچند شاید منِ خواننده، بعضی جاها دخالت راوی توی ذوقم زده باشد و اصطلاحا پیازداغش زیاد بوده باشد، اما روی هم رفته، خواندن کاری نسبتا متفاوت(چه در میان کارهای خودِ مستور که من خوانده ام، چه بین غالب نویسنده های حال حاضر) جالب و جذاب است؛ و صد البته چیزی ست که ما(خواننده ها و نویسنده ها) به آن نیاز داریم. در آخر، شاید به احتمالِ زیاد "بهترین شکلِ ممکن"، به بهترین شکلِ ممکن نوشته نشده باشد(تازه اگر این شکل قابل دستیابی باشد؛ چه از لحاظ نظری، چه عملی) اما دستِ کم روان و خواندنی ست.

هر چند جا داشت و دارد که از نقطه ضعف های اثر بیشتر حرف بزنیم، اما ترجیح می دهم بگذارم برای وقتی دیگر.

........................................................

پ ن: رفقای جان، بر می گردم و کامنت ها را یکی یکی، سرِ صبر جواب می دهم. قربانِ قد و بالایتان.