در خانه ای بدون گرما ، بالای خیابان سولیوان ،
آخرین کسی که شلوار فاق کوتاه می پوشید ،
در شرف مردن بود .
عینک آفتابی به چشم داشت
و به همین دلیل کسی نمی توانست تشخیص دهد
که او گریه میکرد یا نه
همه معتاد ها و همه علاف ها
و همین طور همه کافه دار ها
دور تختش جمع شده بودند .
وصیت کرد
تا تکلیف اموالش را روشن کند
و آخرین حرف هایش را به زبان آورد
گفت : کفش های راحتی ام را برای مادرم بفرستید ،
گیتارم را در میدان واشینگتن بسوزانید ،
برای اینکه هیچگاه یاد نگرفتم آن را چگونه بنوازم
خانه ام را
به یک آدم مستمند بدهید
و بگویید که اجاره آن تمام و کمال پر داخت شده است
پولها وموادم را خودتان بردارید ،
ولی مرا با عینک افتابی ام به خاک بسپارید .
مرا با عینک آفتابی ام به خاک بسپارید دوستان !
گفت : جوجه خروسهایم را
به کسی بدهید که آنها را می خواهد .
شعر هایم را به کسی بدهید که انها را می خواند .
زیر کافه برایم قبری بکنید ،
و آهنگ غم انگیزی پخش کنید .
همه را شاد و شنگول کنید
در لحظه ای که مردم ،
مرا با عینک آفتابی ام به خاک بسپارید .
مرا با عینک آفتابی ام به خاک بسپارید. دوستان !
با عینک افتابی ام
گیتارم را در میدان واشینگتن بسوزانید ،
ولی مرا با عینک آفتابی ام به خاک بسپارید.
صند لهایش را پرت کردیم وسط خیابان ،
بلوزش را گذاشتیم همانجا روی زمین .
گیتارش را فروختیم
در کافه گوشه خیابان
به کسی که می دانست آنرا چگونه بنوازد .
موادش را دود کردیم .
پول هایش را خرج کردیم ،
شعر هایش را دور ریختیم .
باب ، نوار هایش را بر داشت ،
و اد کتاب هایش را ،
من هم عینک آفتابی فکسنی آن بد بخت را برداشتم !
گفت : مرا با عینک آفتابی ام به خاک بسپارید ،دوستان
با عینک آفتابی ام .
گیتارم را در میدان واشینگتن بسوزانید ،
و مرا با عینک آفتابی ام به خاک بسپارید...!!!
............................................................
حالِ حالام؛ اگر دوست داشتید، گوش کنید : DiDuLa - 2013 - 01 dream - bikalammusic.com
شعر و عنوان و همه چیز(جز آهنگ پیشنهادی) از "شل سیلور استاین" است. پس هر چه می خواهید به او بگویید.
برای من فقط یک کار بکنید: "مرا با عینک آفتابی ام به خاک بسپارید"