دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

سه هزار خرمالو و یکی هایکو

گفتنِ شعری کوتاه

برای شبی بلند؛

می خورم آخرین خرمالوی سال را

..............................................

پ.ن: به بهانه یلدا نوشته بودم، اما فرصت نشد اینجا بنویسم اش

بعدا نوشت: جناب درخت ابدی، تذکر دادند که وبلاگی به نام "سه هزار خرمالو و یکی هایکو" وجود دارد. که من خبر نداشتم. اما از وجود وبلاگ دیگری خبر داشتم که در انتخاب عنوان هم استفاده ای از آن بردم و فراموش کردم اینجا به آن ارجاع بدهم . آن هم وبلاگِ "دو خرمالو و سه هزار هایکو" هست.

آخ آذر! آخ!

آخ آذر، آخ!

لبهات سرخ

دست هات زرد

بگذار یکی از درخت هات شوم.

آخ آذر

به شیار دست هام نگاه کن

برگ ها را خاک کردم

تن باغچه را پاک کردم.

آخ

آذر

از آن سال

که جاده زیر برگ دفن شد

نشانی پست چی گم شد

نامه های مردم این شهر، هیچ نرسید.

آذر

گاهی از خودت بنویس.

آذر! 

از آن سال، باد

از در و دیوار خانه می وزد.

بگذار باد چشم هام را ببرد.

آخ آذر...

"آخ" می بارد از چشمم. آخ

تن باغچه را شستم.

بگذار سیل پاهام را ببرد

بگذار باد چشم هام را ببرد

می خواهم هزار پرنده در من لانه کنند.


. . . . . . . . . . . . . . . .  . . . . . 

پ.ن: "آوخ چه کرد با ما، این جانِ روزگار...""

درد می پیچد در دِلِمان یکهو

نگاه کن

دیدی که شعر

چطور مثلِ بمبِ ساعتی...

نه، بعید است...

نگاه کن می خندم

صدایِ قهقه ام را هزار بار می شنوم

انارها

روی سنگ فرش ها و جاده ها

هِرهِ می کشند

آش و لاش

 بعید است زنده باشم

بعید است زنده باشم*

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

* از محسن نامجو. همچنین عنوان.

روزگارِ غریبی ست. هر ثانیه، بمبی ست که در دلِ بشر منفجر می شود. لبنان، افغانستان، عراق، فرانسه و ...

از دشمنان برند شکایت به دوستان // چون دوست دشمن‎ست شکایت کجا بریم؟

1)

دیروز

کسی نمی دانست

امروز

اولین باران پاییزی می بارد.


2)

اولین باران پاییزی.

شاعری 

بی چتر

بی آنکه شعری گفته باشد.

(پاییز 1393)

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 

عنوان، از سلطان سخن فارسی.

شعرِ سومِ اکنون

صدای جهیدنِ غوک.

در شبی شهریوری،

باز سوزن شعرهام گیر کرد.

گیر کرد و هر شبی

تکه ای از ماه را خراش داد.

اکنون "شعرِ سوم کدام است"*؟

صدای جهیدنِ غوک**

می رود و می آید.

(شهریور 94)

..........................................................................................

* "ماه و شکوفه های گیلاس/ اکنون می دانم/ که شعرِ سوم کدام است"؛ شعری که "ریوهو"، به عنوان شعرِ مرگش سرود.

** "برکه‎ی کهن/ غوکی می‎جهد/ صدای آب". شعری از ماتسوئو باشو،


اگر به شعر، یا هایکو، یا ادبیات ژاپن علاقه مند هستید، اینجا(از درخت ابدی) را حتما بخوانید.