آسمون شب
از آرزوها و رویاهای آدمی درست شده...
می خواهم دمی به خواب روم
دمی، دقیقه ای، قرنی؛
اما همگان بدانند که نمرده ام
باید بدانند که اصطبلی از طلا میان لب های من است
بدانند که یار کوچکِ باد غربی ام
و سایه ی بی کران اشک های خویش
(لورکا)
این بود زندگی محمود درویش
لافکادیو؛
شیری که جواب گلوله را با گلوله داد