زندگی، همیشه میپرسد "سوال بعدیو از کی بپرسم؟". اما نه مثلا مثلِ آن مجری خوب برنامهی مسابقهی هفته. اینجا مجری، سرش را پایین گرفته و از بالای عینکش، با دهان بسته خیره شده و می پرسد؛"سوال بعدیو از کی بپرسم؟".
من همیشه_تقریبا همیشه_ گفتم: "از خودم بپرسید" . شاید هم اینطور نبوده، اما دوست داشته ام اینجوری باشد. آن سوال خطرناکِ "خوب... که چی بشه" را در قبال جواب درست_ یا شاید درست یا شاید هم غلط، چه فرقی می کند؟_ از خودتان نپرسید. فقط به مجری بگویید "از خودم بپرسید".
با تمام این حرف ها، انسان موجود کوچک و دوست داشتنی ایست. باور کنید.
عجب! ایکاش گزینه "از خودت بپرس" هم وجود داشت تا زندگی بفهمد که چقدر نابه کار است گاهی!!!
مجریه متز جان؛ فقط بلده بپرسه
خوبه حالا میپرسه از کی بپرسم..
مثل این معلم های بدجنس نیست که مینشستیم یهو ذل میزد تو چشات و میگفت شما ... بعله شما پاشو این سئوال رو جواب بده ...
این مجری، از قبل انگار همه چیز رو می دونه. یا اگه نمی دونه، واقعا براش علی السویه ست که ما چطور جواب بدیم. اما برای خودمون قضیه فرق میکنه. من اینجوری فک میکنم
مثل وقتایی که سر کلاس زیاد مطمئن نیستی که درس رو بلدی ولی وقتی استاد میگه کی میخواد جواب بده به خودت اعتماد میکنی و داوطلب میشی، اینجوری اگه کمی هم اشکال داشته باشی باهات مدارا میشه، زندگی ام باید همینجوری باشه، وقتی به خودت اعتماد کنی و بری جلو بهت کمتر سخت میگیره...
باید به خودت وفادار باشی. به خودت احترام بذاری. باید بذاری سوال رو خودت جواب بدی. حتی اگه احتمال داشته باشه اشتباه جواب بدی.
حالا سوال زندگی چی هست؟
مثلا می پرسه "تو کی هستی؟". "اینجا چی کار می کنی؟"، یا "الان باید چیکار بکنی"؛ زندگی یعنی چی"