یاد یکی از شعرام افتادم... ساده رفتی و گذشتی انگار دانه برفی بودی که در غم مبهم و بی رنگ زمین آب شدی.... ........... شعر خوبی بود مجید بدون اغراق. ادمو میبره تو گرما و سرما. نمیدونم. خوشم اومد ازش.
غمِ بی رنگِ زمین.... من یه بار تو یه نوشته م، گفته بودم شیشه ی ماه، که همه ی غم های بیرنگ دنیا را درش ریخته اند... جالب بود برام شیوا... انگار هر دومون، غم رو بیرنگ می بینیم. این خوبه که به نظر تو شعر خوبیه... رفیق
قشتگه
قربونت. ممنونم درخت جان.
کوتاه و زیبا ... مثل همیشه
مثلِ همیشه، ممنون از شما که وقتت رو می ذاری و اینجا رو می خونی دل آرام خانم
یاد یکی از شعرام افتادم...
ساده رفتی و گذشتی
انگار دانه برفی بودی
که در غم مبهم و بی رنگ زمین
آب شدی....
...........
شعر خوبی بود مجید بدون اغراق. ادمو میبره تو گرما و سرما. نمیدونم.
خوشم اومد ازش.
غمِ بی رنگِ زمین.... من یه بار تو یه نوشته م، گفته بودم شیشه ی ماه، که همه ی غم های بیرنگ دنیا را درش ریخته اند...
جالب بود برام شیوا... انگار هر دومون، غم رو بیرنگ می بینیم.
این خوبه که به نظر تو شعر خوبیه... رفیق
برف
نرسیده به زمین
محو میشود
در آغوش گرمت
........................
سلام
سلام قربان
ما خیلی مخلصیم برادر
ممنونم از هدیه ی دوست داشتنی ت
اوم...چقدررر عالی بود این ذوب شدن برف در چشمهایتان.....:)
شاید تو چشم های شمام برف ذوب میشه... که این رو خوب دیدید
مرسی. خوشحالم دوستش داشتید.
از بس چشمات گرمه محید
""چه بگویم؟؟؟ ترجمانِ چه باشم؟؟؟ که از درون من، فقط شعر جَست و زبانم راهِ دیگر نیافت""
مجید عزیز
این خیلی خوب بود
+ پرفکت
قربان شما
مرسی مژگان جان
چشمات آب میاره خور
یعنی مریضم، نه؟
خودمم نظرم همینه