فورد این فکر را سبک سنگین کرد.گفت به غیر از جهودها.این ها هیچ چیزشون به باقی آدمیزادهایی که من می شناسم نرفته. مورگان چند دقیقه ای ساکت بود.سیگارش را می کشید.آتش ترق و تروق می کرد.تکه های برف که باد می آورد آهسته روی شیشه ی پنجهره ها پخش می شد.مورگان باز بخ حرف آمد.گفت من گاهی دانشمندان و اهل تحقیق را اجیر کرده ام که در مطالعات فلسفی ام به من کمک کنند،به این امید که درباره ی این زندگی به نتایجی برسیم که در دسترس عوام الناس نیست.
فورد این فکر را سبک سنگین کرد.گفت به غیر از جهودها.این ها هیچ چیزشون به باقی آدمیزادهایی که من می شناسم نرفته.
مورگان چند دقیقه ای ساکت بود.سیگارش را می کشید.آتش ترق و تروق می کرد.تکه های برف که باد می آورد آهسته روی شیشه ی پنجهره ها پخش می شد.مورگان باز بخ حرف آمد.گفت من گاهی دانشمندان و اهل تحقیق را اجیر کرده ام که در مطالعات فلسفی ام به من کمک کنند،به این امید که درباره ی این زندگی به نتایجی برسیم که در دسترس عوام الناس نیست.
#رگتایم؛اى.ال.دکتروف؛ترجمه ی مرحوم دریابندری
سلام رفیق
هنوز مانده است!
حال و احوال چطور است؟
درود مجید جان!
سال نو رو خدمت شما تبریک می گم؛ امید که در کنار عزیزانتون شاد باشین همیشه.
تو کجایی پسر؟