دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

زن/مادر

زن، صدایِ صداهای خاموشِ دنیاست.

........................................................

من هنوز صدای آواز خواندن و گپ زدن مادر و مادربزرگم را می شنوم. زمانی که در مزرعه شبدر و عدس و گندم می بریدند و من پشتِ سرشان ملخ شکار می کردم، سوسک ها را دنبال می کردم و مورچه ها را به جان هم می انداختم.یا زمانی که بچه تر بودم و مرا پشتِ کمرش می بست و همین کارها را می کرد. مادرها! صدایِ صداهای خاموش!دوستتان داریم.

......................................................

ای کاش توانسته بودم برای مادر چیزی بنویسم. نتوانستم. بدتر از این چیزی نیست.

پ ن: عکس نتی ست و نقاشش را نمی دانم.

صداها

چند دقیقه ست یه بارون ریز شروع کرده باریدن و "چریک چریک" صدا می کنه. یه جورِ قشنگی "چریک چریک" میکنه که آدمو ساکت و خیره می کنه. چرا تهِ همه ی چیزای قشنگ، یه اندوه سر و کله ش سبز میشه؟ مثلِ موقعی که به صدای "تریک تریک- تق تق" صدای آتیش گوش میدم. بعدِ هر دوتاش، میرم تو خودم. به قولِ کافکا، ""کاش می شد آدم اندوه رااز پنجره بیرون بیندازد""

کشیده شدن اتوبان وسط خواب

+ از کجا بود که فهمیدی کار از کارگر گذشته؟

_ از اونجایی که پای ماجرا، به خواب هام کشیده شد. از همون جایی که خواب هام شروع کردن بزرگ و بزرگتر شدن. انقدر بزرگ که دیگه نفهمیدم همه ی این چیزا،معلق توی یه خوابِ بزرگه یا چیزی مثلِ بیداری.