دوباره تنها شدیم. چقدر همه چیز کُند و سنگین و غمناک است. خیلی ها آمدند و رفتند.چیزی به درد بخوری نگفتند.*
نجف دریابندری هم تنهامان گذاشت و رفت. حالا دیگر کی می تواند خالقِ ترجمه ی "رگتایم" باشد؟ کی می تواند اینقدر حرف به درد بخور بزند؟
بدرود پیرمرد. بدرود عمو نجف.
----------------------------------------------------------
* با اندکی تغییر، از رمان "مرگ قسطی".
----------------------------------------------------------
پ ن(1) سلام. انگار من هنوز زنده م. از همه ی خواننده های اینجا، عذرخواهی میکنم. بابت خاموش شدن چراغ اینجا. بابت بی جواب ماندن پیام هاتان. فکر میکنم بهترین کار این باشد که برگردم و باز بنویسم. از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می دارم.