دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

بزرگا مردی که عمو نجف بود



دوباره تنها شدیم. چقدر همه چیز کُند و سنگین و غمناک است. خیلی ها آمدند و رفتند.چیزی به درد بخوری نگفتند.*


نجف دریابندری هم تنهامان گذاشت و  رفت. حالا دیگر کی می تواند خالقِ ترجمه ی "رگتایم" باشد؟ کی می تواند اینقدر حرف به درد بخور بزند؟

بدرود پیرمرد. بدرود عمو نجف.


----------------------------------------------------------

* با اندکی تغییر، از رمان "مرگ قسطی".

----------------------------------------------------------

پ ن(1) سلام. انگار من هنوز زنده م. از همه ی خواننده های  اینجا، عذرخواهی میکنم. بابت خاموش شدن چراغ اینجا. بابت بی جواب ماندن پیام هاتان. فکر میکنم بهترین کار این باشد که برگردم و باز  بنویسم. از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می دارم.


نظرات 2 + ارسال نظر
اسماعیل بابایی پنج‌شنبه 8 خرداد 1399 ساعت 09:36 http://fala.blogsky.com

خوش هاتی!
مرگ اقای دریابندری خیلی متاثرم کرد، حیف و حیف...

مهرداد یکشنبه 21 اردیبهشت 1399 ساعت 11:35 http://ketabnameh.blogsky.com

سلام بر مجید مویدی عزیز
از این که خبر بازگشتت را می شنوم بسیار خوشحالم. اما غریبه نیستی اما تجربه ثابت کرده که باز هم به در اینجا ماندنت اطمینانی ندارم.اما خب قضاوت چرا می گویم خوش برگشتی دوست عزیز.
چون به هر حال می دانم باز هم آغاز کردی به خواندن و امیدوارم آن خواندنها آنقدر ذهنت را پر کند که چاره ای جز اینجا برای تخلیه کردنشان نداشته باشی.
به هر حال این را هم بی تعارف بگویم که عذرخواهی وارد نیست و تو برای دوستانت اگر من هم در آن لیست باشم محکوم به نوشتن در وبلاگ دویدن با ذهن هستی.
پس بنویس. بنویس تا بشویی همه ی نبودن هایت را.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد