دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دیگری

چه طور می شود باور کرد که این کسی که در این عکس می خندد من هستم؟ من بوده ام؟ آن کسی که دست راستش را بالا آورده و انگار دارد چیزی را توضیح می دهد و می خندد. یا آن دیگری که پشت به افراها و کاج ها ایستاده و آفتابِ کجی روی لبخند صمیمی اش افتاده؟ حالا که انگار قرن ها از این چیزها می گذرد. چه طور می شود باور کرد من هستم؟ باید کسِ دیگری باشد.

نظرات 10 + ارسال نظر
شیوا یکشنبه 2 آبان 1395 ساعت 03:03

تازگیها فهمیده ام آدم می آید تا خیال خودش را راحت کند. وگرنه این زمین بدون آدمها هم همینطور کسالت آور بود.
ما آمدیم تا خیالمان از بابت یک چیزهایی راحت شود. مثلن اینکه از آنجایی که آمدیم چیزی جا نمانده باشد....
میفهمی که؟

سامورایی پنج‌شنبه 29 مهر 1395 ساعت 19:42

خیلی خوب بود مجید

فدای تو. ممنونم

phil پنج‌شنبه 22 مهر 1395 ساعت 21:01 http://philsoap.blogsky.com

همینه آقا من آلبوم عکسامو که میبینم شونصد تا دیگری میبینم.

آقا از این ورا.... افتخار دادی.
از اینم خوشحالم که بالاخره یکی هم پیدا شد که دربست مرضِ منو بفهمه. دمت گرم. پس شومام گرفتاری!

سحر چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت 00:52

حالا تازه با گذشت زمان همه چیز دردناکتر هم می شود!

زیاد بهش فکر نکن ... هر کسی که باشد!

گذشتِ زمان... .
ممنونم سحر جان.

بندباز سه‌شنبه 20 مهر 1395 ساعت 13:25 http://dbandbaz.blogfa.com/

گاهی وقت ها خوبه که اینطوره. گاهی وقت ها هم ترسناک!

واسه من هیچ وقت ترسناک نبوده. اگه امکانش بود برام کمی توضیح بده که چطور می تونه این اتفاق بیفته.

پرستو دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت 14:36 http://zavieizist.blogfa.com

اگر از آن فاصله گرفته ای، پس حتما کس دیگری است. عکس جسم را تصویر میکند و نه ذهن را. ما با ذهنمان باور و زندگی میکنیم.

نمی دونم. قضیه اینه که گذشتِ زمان، الزاما فاصله گرفتن رو نتیجه نمیده. هر چند شک دارم که با فاصله گرفتن هم "دیگری" بشیم.
اما قسمتِ دوم: به نظرم ما هم با جسم هم با ذهن زندگی و بارو می کنیم.

اسماعیل بابایی دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت 07:32 http://fala.blogsky.com

آفرین مجید!

ممنونم رفیقِ عزیز.

کوریون یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 23:48 http://chorion.blogsky.com/

"این منم، آن گوشۀ عکس؛ آنجا که تاریک افتاده"

فضاهای خالی و تاریک، دستِ کمی از فضاهای اشغال شده ندارن. مثلِ سکوت توی یه گفتگو می مونن این فضاها.
فک کنم شما کارت درسته کوریون جان :).

کشمش یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 21:10 http://912431045.blogfa.com

آهنگش هر ثانیه یه بار پخش میشه دقت کنی میشنویش.

اوهوم.... می شنوم.

کشمش یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 20:28 http://912431045.blogfa.com

تمام جهان قلم جادوگری است که صدایش همان جیجیجینگ معروف خاله شادونه است.

با جینگ جینگ خاله شاهدونه انگار آشنا نیستم رفیق جان. یه کم برام روشنش کن.
با این وجود به نظرم میاد درست می گی. یا لااقل قسمت زیادیش رو درست می گی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد