دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

اگر می شد روح صدایی داشته باشد...

بشنوید

................

ترجمه ی متن ترانه ی Prosopa به آهنگسازی Stamatis Spanoudakis

""چهره های غم زده که از پشت سایه ها خیره شده اند،

رویاها را خاموش و تسلیم راهزنان دیروز (گذشته) می کنند.


آنهایی که می روند، هیچگاه به پشت سرشان نگاه نمیکنند.

و حتی اگر همه چیز را رها کنند،

خاطره ی آن 'آری' با شکوه را نمیتوانند از یاد ببرند.


حرفی با من نزن، اگر میدانی که چه خواهی پرسید، اگر میدانی من چه کسی هستم، و سعی دارم چه چیزی به تو بگویم...

و اگر عاشقم باشی، هر تپش قلبم تبدیل به صدای رسایی میشود که تلاش بر شنیده شدن دارد.


دوست دارم لمست کنم تا ذره ای بیشتر زندگی کنم.

زمان، زمان را میدزد و پایان در جستجوی آغاز است.

'فقط ذره ای' تبدیل به ذره ای بیشتر از کلمات و کلمات دیگر میشود،

و اگر میشد روح صدایی داشته باشد...


حرفی با من نزن، اگر میدانی که چه خواهی پرسید، اگر میدانی من چه کسی هستم، و سعی دارم چه چیزی به تو بگویم...

واگر عاشقم باشی، هر تپش قلبم تبدیل به صدای رسایی میشود که تلاش بر شنیده شدن دارد.""

....................

آهنگ و باقی قضایا_همه_ برگرفته از کانال  Alternative Music

اُکبر به روایت بورخس

""در آغاز گمان می رفت که تلون آشفتگی محض است و محصول آزادی عمل غیر مسئولانه مخیله. اکنون می دانیم که تلون خود یک جهان است، و قوانین داخلی که آن را اداره می کند طوری تعبیه نشده اند که جنبه ی ناپیدار داشته باشند... .

هیوم برای همیشه خاطرنشان کرد که استدلال های برکلی نه تنها به کلی بی پاسخ اند، بلکه کوچکترین اعتباری هم ندارند. این عقیده وقتی آن را در زمین به کار ببریم کاملا درست است؛ وقتی در تلون آن را به کار ببریم کاملا غلط است.مردم این سیاره، مادرزادی ایده آلیست هستند.زبان آنان و مشتقات آن_مذهب، ادبیات، فلسفه، مابعدالطبیعه_ مضمن ایده آلیست هستند. برای آنها دنیا، اجتماعی از اشیا در مکان نیست، بلکه یک رشته ی ناهمگن اعمال مستقل است. متوالی و زمانی ست و نه مکانی....

در ادبیات این نیمکره{نیمکره شمالی اُکبر} اشیاء مثالی فراوانند، اشیائی که بر حسب ضرورت شعری در یک لحظه احضار یا منحل می شوند. گاهی کمترین همزمانی به وجودشان می آورد. اشیایی هستند که از دو لفظ ساخته شده اند، یکی بصری ست و دیگری سمعی.رنگ فلق و جیغ دوردستِ یک پرنده. اشیایی هستند که از الفاظ زیادی ساخته شده اند: آفتاب و آب بر سینه ی شناگر، رنگ صورتی مبهم و لرزان که با چشمان بسته می بینیم. احساس کسی که تسلیم جریان رود یا رویا می شود... ما بعدالطبیعیون تلون در جستجوی حقیقت یا حتی حقیقت تقریبی نیستند؛ در جستجوی حیرت هستند. قضاوتشان این است که که مابعدالطبیعه، شاخه ای از ادبیات وهمی ست....

در عادات ادبی، عقیده به یک فاعل واحد همچنان قوی و پابرجاست. نادر است که نام نویسنده روی کتابها باشد. مفهوم کتاب دزدی وجود ندارد: مقرر کرده اند که تمام آثار، اثر یک نویسنده ی فنانپذیر و ناشناس است؛ نقد معمولا نویسندگانی ابداع می کند؛ دو اثر بی شباهت را انتخاب می کند_فرض کنیم "دائو دِ جینگ" و "هزار و یک شب"_ آنها را به یک نویسنده ی واحد نسبت می دهد... .

کتابها هم متفاوتند. آنهایی که به خیال متوسل می شوند یک استدلال را انتخاب می کنند، با تمام تغییر و تبدیلهایقابل تصور آن. آنهایی که از نوع فلسفی هستند به طور تغییر ناپذیری تز و انتی تز را در خود دارند، موافقت و مخالفت شدید با یک مکتب را. کتابی که شامل ضد_کتاب_ خود نباشد ناقص شمرده می شود... .""

..............................

از متن داستان "تلون، اُکبر، اُربیس ترتیوس"، از مجموعه ی زیر:

کتابخانه ی بابل و 23 داستان دیگر

خورخه لوییس بورخس

ترجمه ی کاوه سید حسینی

نشر نیلوفر-  چاپ هفتم، زمستان 1391.