دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

سلاخ خانه ی شماره ی پنج


گوش کنید:«بیلی پیل گریم، در بعد زمان چند پاره شده است.» 

این شروع(تقریبا شروع) رمانِ "سلاخ خانه ی شماره5" است. بیلی پیل گریم، شخصیت اصلی داستان است که در بعد زمان سفر می کند. "او می گوید بارها تولد و مرگ خود را دیده و از سر اتفاق، به دیدار حوادث بین مرگ و تولد خود رفته است".

نویسنده، که در زمان بمباران شهر "درسدِن" اسیر جنگی بوده، تصمیم می گیرد کتابی راجع به آن بنویسد. با یکی از رفقای خود_که او هم انجا بوده_ دیدار می کند تا با تجدید خاطرات، دست مایه های نوشتن کتاب را جمع آوری کند.اما این به هیچ وجه محور قصه نیست. اوایل داستان، مختصری از دیدار نویسنده و دوستش می خوانیم و بعد شروع داستان، با همان جملاتی که اولِ متن آمد؛ «بیلی پیل گریم در بعد زمان چند پاره شده». بقیه ی روایت داستان، تماما" حول بیلی پیل گریم و سفرهای او در بعد زمان می چرخد.

"سلاخ خانه ی شماره ی 5"،  با تلفیقی از زاویا ی دید "سوم شخص دانای کل" و "اول شخص"، در 10 فصل، روایت می شود. با فصل هایی که به فراخورِ شوخی و طنازیِ "وونه گات" با سبک، و قواعدِ معمول داستان نویسی، کم و بیش کوتاه هستند. این ویژگی، در مورد بندها، بیشتر هم صدق می کند. بعضی وقت ها یک بند تنها شامل یک جمله است(یا در بعضی دیگر از داستان های او، حتی یک کلمه)*. "وونه گات" در گفتگویی، انگیزه ی اینگونه کوتاه و بلند کردنِ بندها را، تاکید بیشتر و جلب کردنِ توجه خواننده به بعضی چیزها عنوان می کند. به این موضوع، این را هم اضافه کنید که این تاکیدها یا کوتاه کردنِ بعضی بندها، رابطه ی زیادی با اثرگذاریِ "طنزِ سیاه" او دارد. فراموش نکنید که او در خاطراتش تعریف می کند که به همراه خواهرش(که سرنوشت و زندگی اش تاثیر زیادی روی او داشته) شیفته ی "جک گفتن"، "جک ساختن" و تماشای کمدی های "لورل و هاردی" بوده اند. در طنز، و جوک، جمله های کوتاه، پیراسته و کوبنده، کلیدی هستند..

"سلاخ خانه ی شماره ی 5"، مانند تمامیِ آثار "وونه گات"، مایه ی زیادی از زندگیِ او دارد. اما، آیا سلاخ خانه، صرفا یک اثر اتوبیوگرافیک(زندگی نامه ی خودنوشت) از وونه گات است؟(هر چه باشد می دانیم که او خود در بمباران "درسدن" اسیر جنگی بوده). نویسنده ی داستان(نه "کورت وونه گات")، در این باره می گوید:"ابدا" خوش ندارم برایتان تعریف کنم این کتاب آشغال چقدر برایم خرج برداشته، چقدر برایم دردسر درست کرده است و چقدر وقت روی آن گذاشته ام. بیست و سه سال قبل که بعد از جنگ جهانیِ دوم به آمریکا برگشتم، خیال می کردم نوشتن درباره ی ویرانیِ "درسدن" کار آسانی است. پیش خودم فکر می کردم همین که گزارشی از مشاهداتم بدهم کافی است. و چون مطلب مهم بود، فکر می کردم شاهکار از آب در بیاید و یا حداقل پول و پله ی حسابی به هم بزنم.... . به نظر خودم، آن قسمت از خاطراتم که به "درسدن" مربوط می شود، بی فایده ی بی فایده است، اما در عین حال هیچ وقت وسوسه ی نوشتن درباره ی "درسدن" دست از سرم برنداشته است." احتمالا خواندن توضیحِ راوی داستان، در مورد سوالِ اولِ این بند، کافی ست و مرا از حرافی در این زمینه معاف می کند.

می خواهید بدانید نظر خود "وونه گات" در موردِ این رمان چیست؟ می گوید:

""ببین سام**، این کتاب خیلی کوتاه و قروقاطی و شلوغ و پلوغ است، علتش هم این است که انسان نمی تواند درباره ی قتل عام، حرف های زیرکانه و قشنگ بند. بعد ار قتل عام، قاعدتا همه مرده اند، و طبعا نه صدایی از کسی در می آید و نه کسی دیگر چیزی می خواهد. بعد از قتل عام انسان انتظار دارد آرامش برقرار شود، و همین هم هست، البته به جز پرنده ها.

و پرنده ها چه می گویند؟ مگر درباره ی قتلِ عام حرف هم می شود زد؟ شاید فقط بشود گفت:«جیک جیک جیک؟»""



"سلاخ خانه"، با همین جمله ی آخری تمام می شود. با چه جمله ای شروع می شود؟ نوشته های وونه گات، چه جور چیزی هستند؟ طنزش چه؟

برای پیدا کردن جوابِ احتمالی، به جای خواندن دوباره ی این یادداشت، رمان را بخوانید. از ما گفتن بود.


پیشنهاد می کنم این یادداشت را هم بخوانید.

........................................................................

* در این رمان، ترجیع بند این جمله ایت: "بله، رسمِ روزگار چنین است".

همین طور نگاه کنید به رمانِ "صبحانه ی قهرمانان"، که این جمله، در بعضی جاهای آن، یک بند را تشکیل می دهد:

"خداحافظ، دوشنبه ی ملال آور"

یا در مورد رمان"محبوس"، کلمه ی "صلح"، به جای یک بند می نشیند.

** سیمور لارنس، مدیر انتشاراتی که با وونه گات قرار داد بست.

...................................................................................

مشخصات کتابی که من خواندم:

سلاخ خانه ی شماره ی 5"

"کورت وونه گات"

ترجمه ی علی اصغر بهرامی

انتشارات روشگران و مطالعات زنان- چاپ هفتم 1390.

نظرات 4 + ارسال نظر
میله بدون پرچم دوشنبه 2 مرداد 1396 ساعت 12:13

سلام
از بد حادثه این کتاب را همان اول اول وبلاگ نویسی خواندم! مطلبم را که دیدم خودم تعجب کردم!! خیلی ضعیف بودم! نه که الان ضعیف نباشم اما اون موقع وحشتناک بودم.
صحنه ممتازی که از این کتاب در ذهنم مانده است همان فیلم هواپیماهای بمب‌افکن آمریکایی است که بیلی از انتها به ابتدا می‌بیند و تا جا دادن مواد اولیه بمب‌ها در اعماق زمین ادامه پیدا می‌کند. فیلم را می‌شود برعکس دید اما واقعیت... گذشته را نمی توان عوض کرد. بله رسم روزگار چنین است.

این اتفاق برای من در موردِ همین "بارونِ درخت نشین" افتاده . و حالا که اون یادداشت رو می خونم، دقیقا همین حس تو رو داشتم و دارم.
اما بذار یه اعتراف بکنم:
من از همون اول، کم و بیش حدس می زدم که همچین اتفاقی می افته؛ عموما به خاطر تجربه ی خیلی کم توی وبلاگ نویسی. واسه همین راجه رمان هایی که قبلا خونده بودم یا رمان هایی که اون موقع خوندم و خیلی دوستشون داشتم، چیزی ننوشتم
+ و اما سلاخ خانه و ... .
این صحنه و خیلی از صحنه های رمان، به شدت تکون دهنده ست.
صحنه هایی که بیلی توی بعد زمان، از رختخوابش به به اردوگاه اسرا سفر میکنه، یا به بیمارستانی که د راون بستری بوده، خیلی منو تحت تاثیر قرار داد.
همین طور هم دیدار بیلی با "کیلگور تراوت".
بله، رسمِ روزگار چنین است.

سحر پنج‌شنبه 29 تیر 1396 ساعت 20:09

هنر وونه گات اینه که رمان نه چندان بلندش هم یک داستان ضدجنگه، هم علمی ـ تخیلی، هم شبه زندگینامه و هم رمان تاریخی ... و در سطر سطر کتاب آیرونی ای وجود داره که فقط از یک ذهن خلاق ریشه می گیره؛ همه ی اینها در کنار هم برای ساختن یک شاهکار کافیه

و همین شده که سلاخ خانه هم توی لیست ده تاییه"شاهکارهای تمام دوران ها" جا گرفته!
+ فکر می کنم نکته ای که توی این کامنت گفتی، تو نوشتن یادداشت های بعدی ای که قصد دارم راجع به کارای سالینجر بنویسم خیلی می تونه کمکم کنه.

مدادسیاه چهارشنبه 28 تیر 1396 ساعت 13:01

ونه گات از آن اعجوبه هاست. یادم نیست صحنه ی آدم هایی که به فسفر بمب های آتشزا آلوده شده اند و ناگزیر باید زیر آب بمانند در این کار اوست؟

بله! واقعا هم اعجوبه ست. سحر عزیز هم اشاره کرده.
چنین چیزی تو خاطرم نیست. نمی دونم توی کدوم رمانش هست. اما تو این یکی که نیست چون به تازگی بازخونیش کردم.
شاید توی "مجمع الجزایر گالاپاگوس" باشه که من نخوندمش. یا "پیانوی نوازنده". این دو تا رو نخودم

مهدخت سه‌شنبه 27 تیر 1396 ساعت 10:51

سلام .

من یه سوال دارم :

ونه گات در سلاخ خانه ی شماره ی پنج ، چه چیزی را "می گوید" ؟

سلام
شاید خیلی اشتباه نباشه که بگم:
تمام آثار وونه گات، در نهایت "به یک چیز اشاره می کنند". یا میخوان اون رو نشون بدن. یک کلمه. یک چیز؛ ""سلام"".
+ اما از یه جنبه ی دیگه اگه به سوالتون نگاه کنیم، جواب هر کسی، احتمالا به نسبت خوانشی که از اثر داره، کم و بیش متفاوت خواهد بود. میشه درباره ش صحبت کرد، اما باید توجه کرد که هر خوانشی، در نوع و به جای خودش، معتبره. و احتمالا برای اون خواننده مفید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد