در مراسم خاکسپاری من، اگر کسی خواست آبشنگولی بزند، بگذارید بزند. هرکه هرچه خواست بزند. نخواست نزند. یکی میآید که خودم اسمش را گذاشتهام لبخندِ خدا. از بس با مزه میخندید؛ اگر میدیدید، میمردید از خنده. شاید خندید؛ شما هیچ نگویید. آخر او کسیست که مدام به یاد میآورد و بیشتر هم خاطرههای خنده دار را. چهار راهب تائویی و چهار راهب بودایی هم برای خواندن حمد و سوره میآیند؛ اگر بدقولی نکنند. لطفا از ابتدای مراسم، آهنگهای most playedام را play کنید. چون هر کاری میکنم دستم به دکمهها نمیخورد.
.......................................................................................
دانلود کنید. موسیقی متنِ فیلمِ "چگونه آمین خواهیم گفت".
سلام
بازمانده روز رو هنوز نخوندم...از ایشی گورو "هرگز رهایم نکن" رو خیلی دوست داشتم. این رو هم توی برنامه ام دارم.
خوش اومدی به بلاگ اسکای
سلام بر میلهی بزرگ
+ من هم "هرگز ترکم نکن" رو بیشتر از این کار دوست داشتم. اتفاقا تو آرشیو شما نگاه کردم که لینک بدم بهتون و متوجه شدم نخوندیدش.
امیدوارم بخونی و ما هم یادداشت خوب شما رو بخونیم میله جان
+ سلامت باشی، ممنونم
دوست دارم در جنگل و بدون هیچ نشانه ای دفن بشم...
چه جالب... نشون میده که متزِ ما، خیلی خیلی جنگل رو دوست داره
صلام .بر خود دیدم که توضیحی بدهم!
.
المنت :
قطعه ای با مقاوت بالا! در مدار الکتریکی
.
من آن را به منزله ی "صبر" گرفتم در زندگی
حالا حساب کنید که صبرمان لبریز شود
پس نتیجه میگیریم المنتمان کانفیوزد شده!
یا پارسیترش می شود مثلا: المنتمان قاطی کرده!
صبر=المنت....لبریز شدن=کانفیوزد!
.
نباید مخاطب را پیچیاند.قطعا هم چنین مقصودی نداشتم.فقط هرچه در آن لحظه برحسب اتفاقاتش به مخیله ام ظهور کرد بدون جهان بینی های اضافه، پاشیدمش روی داریه :D
امیدوارم توضیحاتم واضح بوده باشه.شاد باشید
چوپان جان!! من متوجه منظورتون شده بودم... اون یه شوخی کوچیک بود فقط... یعنی من انگلیسی بلد نیستم؛ الکی مثلا
+ ممنونم ازت. همون جا هم گفتم. طنزتون رو دوست داشتم و چه خوب که همه چیز رو ریختید روی داریه
و خوش آمدی به اینجا
دل آرام جانم
+ من حتی یک لحظه هم فکر نکردم دستُ پامً می بندنُ مثل مسلمونا می ذارنم توی قبر. چونکه توی ذهنم از این تابوت خوشکلا بودُ من که موهام شنیون شدهُ میکاپ عالی دارمُ بهترین لباسی که دارمُ پوشیدمُ تو تابوت شیکم دراز کشیدم. تازه یه چشمم بازه تا ببینم کی چطوری می رقصهُ اینا کی نمی رقصه یا بلد نیستش تا برقصه
+ مجید خیلی زرنگی، می خوای تا فالوده رُ بعدا که مردم بدی نذار تا برای فالوده شیرازی مجانی هم شده پا شم بیام شیراز
منم قول می دم تا هارددیسکمُ برات بیارمُ هر فیلمی خواستیُ برات کپی کنم تا بتونی ببینیُ بفهمی من چقدر مهربونُ خوبم،
+ ولی من به هیچ کس dvd نمی دم
من اینو گفتم تا مجبورت کنم بیای شیراز... حالا دیدی من حتی از تو هم خوبتر و مهربونترم.. برو حالشو ببر
+ باشه بابا بیخیال.... کی گفت dvd؟؟؟؟ من گفتم؟! حتم از دهنم پریده. حالا شما خودشو عصبانی نکن!! همون هارد دیسک محترم رو ودار بیار تا ما هم حالشو ببریم
نه دیگه اگه یه چیزی مثل همین زندگی باشه من یکی ترجیح میدم عمر جاودانی داشته باشم واصلا نمیرم ولی اگه جدید و نا شناخته باشه و هیجان انگیز حاضرم با یه عملیات انتحاری برم دنیای جدید رو کشف کنم البته کاش دکمه برگشت هم داشته باشه فقط بخاطر پسرم نه کس دیگه و نه هیچ چیز دیگه
عمر جاودانی، درد جاودانی داره... دردش قابل تصور نیست. از این نظر،
خیلی خوبه که یه روزی قراره بمیریم.
البته من خودم رو میگم. دور از جون شما و عزیزانتون
سلام اگر اشتباه نکنم موریس مترلینگ گفته مرگ یک نوع زندگی است که ما ازش چیزی نمی دونیم و اگر این گفته درست باشه فکر میکنم مرگ باید چیز جالبی باشه زندگی ناشناخته
یه چیزی مثلِ همین زندگیه
کامنت مژگان جان ... اوه خندیماااااااااااااااا
نوشته خودمم پاشم باهاشون برقصم.. دختر همچی شکلات پیچ میکنن آدمو مخصوصا که قبل پیچیدن با طناب میندن دست و پا رو....
چی چی برقصی...
مژگان میگه "خواستن توانستن است"
تازه منم میخوام نذارم دست و پام رو ببندن. آخه دست و پام زود خواب میره و کلافه میشم تو اون حالت
خودم به وصیتت عمل میکنم نگران نباش...
البته هنوز جوونی، این حرفا رو نزن
دستت درد نکنه. واقعا سخته که آدم یکی رو پیدا کنه که به وصیتش عمل کنه؛ اونم این مدل وصیت
اشکال نداره سامورایی... هیچ جی جدی نیست
منم با نظر دل آرام موافقم جناب مویدی.خیلی وقته عروسی نرفتم.لطفا یک کارت دعوت هم بفرستید جنوب:)))
فرستادنش رو که چشم؛ میفرستم... اما احتمالا اگه بخواید منتظر عروسی من بشید، خیلی خیلی دیر بشه... یعنی دیگه همه مون موهامون مثلِ دندونامون بشه...آخه این مجیدی که من میشناسم، از هر میلیون نفر، یه نفر هم نمیتونه تحملش کنه
ای آقاااااااااا
عمرتان مستدام و عزتتان بر دوام .
نفرمایید ...
البته مرگ حق است و همه مسافر . من یکی معاف دارین .
من در هیچ مراسم تدفینی شرکت نمیکنم. و شدیددددددا منع شده ام.
انشالا عروسی تان دعوت بفرماید . با یک طبق انار در خدمت باشیم...
ای باباااا
+ باور کنید، مرگ چندان چیز هاصی نیست. نمیگم من طرفدار مردنم یا چیزی تو این مایه ها، اما، به نظرم مردن دقیقا چیزی شبیه به ادامهی همین زندگی باید باشه. یعنی مرگ یه چیزی مثلِ فرداست. من نه دوستش دارم، نه ازش بدم میاد و میترسم. هیچی ازش نمیدونم جز اینکه خیلی شبیه امروزه
دانلود شد
+ مچکرم
+ منم دوست ندارم تا سر قبرم کسی عرعر کنهُ مداحی اینا راه بندازن. دوست دارم تا همه عاشقا بیانُ تانگو برقصن. تازه شرابم سرو بشهُ آهنگایی که دوست دارمُ پخش کنند. یا آنونس فیلمایی که خیلی خوبنُ پخش کنند.
+ گلایولم نمی خوام. رز می خوام. حلوا و خرما هم نمی خوام. فالوده شیرازی می خوام. تازه دوست دارم خودمم پاشم با همه برقصم. بعدش که خسته شدم با لبخندُ شادی توی قبرم بخوابم.
+ می دونم دارم چرت می گم خُب
خواهش میشه. ارادت.
+ والله بعضیها رو نمیشه بهشون گفت مثلا گریه نکنید، اما بعضی از دوستام هستن که من اگه بعد مردنم ببینم بیشتر از یه بار ناراحت بودن، میام یکی محکم میخوابونم درِ گوششون
+ آخه اونا دیگه باید بدونن من با مردن ضرر نمیکنم
+ دور از جونت؛ ایشالله اول خیلی خیلی فیلم خوب ببینی و dvdهات رو بدی به منم ببینمشون... اما اگه رفتی و من تا اون موقع مونده بودم، فالوده شیرازیت رو من قولش رو میدم.. ببین من چه آدم خوبیم وجدانا