دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

بیشتر، درباره‎ی فیلمِ "چند کیلو خرما برای مراسم تدفین"


یادداشت زیر، در واقع کامنت بلند دوست عزیزم پوریا ماهان، برای پستِ مربوط به فیلم "چند کیلو خرما برای مراسم تدفین" (یکسانی باریدن و نباریدن برف) است، که چون نمی‎تواند اینجا کامنت بگذارد، زحمت کشیده و در وبلاگ خودش برایم آن را نوشته. در ادامه، نظرِ خودم را هم می‎آورم:


1)

"""حقیقتش چیزی که در این رابطه من رو به نوشتن مجاب کرد شخصیت محسن نامجو بود تو فیلم.  ادمی که  دارم با موسیقی ش زندگی می‌کنم و به شدت کارهاش رو دوست دارم و همیشه دنبال می‌کنم. مجید جان در اینکه سالور آدم باهوشی هست هیچ شکی نیستتو دورانی که موسیق نامجو کمتر شناخته شده بود و تعداد مخاطبینش به صد نفر هم نمی رسیدندرفت دنبال این آدم و تونست ساعت‌ها ازش ویدئو بگیره منظورم اون مستندی بود که در رابطه با موسیقی سنتی و سبک نامجو کار کرد. و اینجا تو این فیلم... می دونی مجید دلم برای سامان می سوزهبه نظرم فرصت هاش رو سوزندسالور ظرفیت های سینِمای ایران رو می شناخت با این همه جسارت کرد و نامجو رو جلوی دوربین نشونداگر نامجو رو همین‌طوری هم بنشونند جلوی دوربین توی وجودش اونقدرگرمی داره که ساعت‌ها مجذوب و سرگرم ت کنه، همونطور که وقتی اولین بار مشتاقانه رفتم و کنسرتش رو دیدم و شاهد بودم  با چه انرژی و اشتیاقی مدتها بعد از اجرا برای شنونده هاش صحبت کرد و لذت اجراهای جون دارو منحصر به فردش رو برای مخاطبی مثل من دو چندان کرد فهمیدم این آدم پتانسیل هر کاری رو دارهپس سالور می تونست چنان بازی از نامجو بگیره که تماشاچی رو میخکوب صندلی کنه. این مهارت کارگردانه که از یک نابازیگر بازی بگیره. اگه نا بازیگری نظیر نامجو با توجه تعاریفی که ازش کردم نتونه خوب توی فیلم ظاهر بشه/ چیزی که تو کامنت مژگان خوندم مقصر خودش نیست / نامجو همون طور که در تمامی مجالس دوستانه، می‌تونه برای ساعت‌ها سکان‌دار سخن باشه و شنونده رو سر ذوق نگه دارد و ذره یی خسته نکنه می تونست اینجا هم بدرخشهمجید از نظر من سالور در واقع فیلمش رو تبدیل به بیانیه کردهبا تدوین و انتخابهای غلط کاری کرده که انگار این آدم، نام‌جو رو می‌گم، داره تمام مدت غر می‌زنه و نق نق می کنه. هیچ فکر نکرده که می تونست حضور این آدم رو توی فیلمش به یک‌جور سکوی پرش برای خودش تبدیل کنه. و اینکه آقای سالور فراموش کرده، فیلم تجربی با فیلم آماتوری فرق دارهباید در وهله‌ی اول، جنس نور و تصویررو به یک حداقل استانداردی برسونهکه وقتی این فیلم در خارج از کشور و چهار تا جای درست درمون نمایش داده می شه مورد تمسخر و خنده واقع نشه./ فیلم جشنواره یی و محلی استانداردهای جهانی رو نداره و نمی دونم سینمای ایران کی می خواد متوجه این موضوع بشه؟و بازم اینکه سالور نتونست بفهمه که، به قدر کفایت در موسیقی و بیان این آدم، حرفهای خوب و دیدگاه نو هست که دیگه نیازی به چرخوندن و کج  کردن دوربین و... نیست.سالور نمی دونه توی این فیلم چه ثانیه هایی رو حروم کرده و یک مشت حرفهای کلیشه گذاشته توی دهن کسی مثل نامجو.گرچه توی این فیلم لانگ‌شات‌هاش رو می پسندم و فرم‌های بیانی و بدنی جناب نام‌جو روهم جزیی از پرسوناژش می‌دونماما این‌جور قطع کردن حرفها و حیران کردن تماشاچی و این تاویل های تصویری از مضامین حرفها با دوربین و نگاه و تجربه هنوز دانشجویی کسی مثل سالور و حروم کردن سوژه به این زیبایی در پایان... حالم رو بد کرد.به هر حال سالور چند جایزه برد و نمی شه ندیده گرفت و نگفت امابعد شروع کرد به تکرار سازی و مکرارت گویی در فیلم‌های بعدی... که هیچ کدوم چنگی به دلم نزد ودیگه سینماش رو دنبال نکردم/  و اینکه مجید جان  در کل منم پیشنهاد می‌کنم هر کس این فیلم رو ندیده بره و یک بار  ببینه کلن/..""""

2)

مهم‎ترین حرفِ پوریا، که در واقع انتقادش به سالور، به عنوان کارگردان فیلم حساب می‎شود، استفاده نکردن او از ظرفیت‎های محسن نامجو(و کاراکترش در داستان) برای پرداخت بهتر و پربارتر روایت فیلم است. چیزی که من توجهی به آن نکرده بودم. شخصتی که نامجو در این فیلم بازی می‎کند، علی رغم اینکه از نظر زمانی سهم زیادی در فیلم ندارد، اما از نظر داستان و روایت فیلم، بسیار مهم است. چرا که نامجو(همان شخصیت نامه رسان) در واقع حکم حلقه‎ی ارتباط دنیای دو شخصیت گرفتار در برف با دنیای بیرون را دارد. علاوه بر این، نامه‎رسان، حکم پایان رسان روایت را هم در این فیلم دارد(به یاد بیاورید جایی که می‎آید و گردنبند را به یکی از شخصیتها برمی‎گرداند. پوریا از " تبدیل شخصیت نامجو به آدمی که فقط نق می‎زند یا غرغر می‎گند" حرف زده. به نظرم این موضوع باعث شده که شخصیت او خوب جا نیفتد. در واقع ما از انگیزه‎های او و دلایلش برای آن کار، به نحو راضی کننده‎ای سر در نمی‎آوریم. در انتها، از پوریا ممنونم که مشکلاتی مثلِ نورپردازی و تصویرپردازی را گوشزد کرد. خوب من در این زمینه‎ها به جز چند مولفه ی کلی، چیز زیادی نمی‎دانم و این که دوستی، یا کسی این چیزها را بهم گوشزد کند، واقعا جای تشکر و خرسندی دارد. با تمام این‎ها، باز هم پیشنهادم این است که این فیلم را حتما ببینید.

ممنونم پوریای عزیز. باز هم حرف خواهیم زد.

نظرات 8 + ارسال نظر
درخت ابدی شنبه 20 تیر 1394 ساعت 22:54 http://eternaltree.persianblog.ir

هرچی در مورد لزوم بزرگ شدن نقش نامجو بگین تو کتم نمی‌ره
توی این فیلم نامجو همون پستچیه، با تمام ابهاماتش، مثل بقیه
من نمی‌تونم جای سالور حرف بزنم. اما اگه می‌خواست نقش اول رو بهش می‌داد
نامجو صرفا یه بازیگر موثر در داستانه. متوجه نمی‌شم چرا به چشمی غیر از بازیگر بهش نگاه نمی‌کنین؟
قبول کنیم که داستان سرراستی نیست

این که داستان سرراست نیست که صد در صد قبول.
+ اما یه تفاوت بین حرف من و پوریا هست. اون تاکیدش بیشتر روی توانایی نامجو هست و میگه میتونست از ظرفیت های نامجو بیشتر استفاده کنه، اما من صرفا حرفم سرِ خودِ شخصیت نامه رسان هست. حالا خواه نامجو بازی می کرد یا کس دیگه ای.میگم که میشد این کاراکتر بهتر پرداخته بشه. نه اینکه لزوما حجم نقشش توی داستان بیشتر باشه.
+ البته اگه درست فهیمده باشم هیچ کدوم از این دو تا رو هم قبول نداری درخت جان.

درخت ابدی یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 20:30 http://eternaltree.persianblog.ir

غیر از نعش کش، وجه اشتراک هرسه شخصیت دنبال عشق بودن و پنهان‌کاریه
به نظرم پایان‌بندی فیلم چندپهلو بود: هم نامه‌رسون خودش رو تبرئه کرده که معشوق یدی رفته تهران، هم دست کج یدی رو شده و هم صدری به یادگاری داشتن از دختر رسیده. موقعیت اشخاص و داستان فیلم به اندازه‌ی کافی بیننده رو درگیر می‌کنه که در بند پایان‌بندی نباشه. من مشکلی باهاش ندارم و اول و آخر فیلم رو هم خوب مرتبط می‌کنه
مرسی مجید جان، بابت معرفی این فیلم
تبصره: در صحنه‌ای از فیلم نامه‌رسون پاکت‌های نامه رو مقابل نور می‌گیره تا بفهمه محتویاتشون چیه. همین نشون می‌ده که امانت‌دار نیست و دنبال یه زندگی دیگه‌س، غیر از چیزی که الان داره. اصرارش به تبدیل دوچرخه به موتور هم به خاطر همینه

+آره درخت جان. با این نشونه هایی از شخصیت نامه رسان که گفتی موافقم. اما هنوز معتقدم جا برای پرداخت بیشتر این قضیه بود. هرچند این به نظرم انقدر بزرگ نیست که ضربه جبران ناپذیر به فیلم زده باشه.
+ پایان بندی رو هم خوب تشریح کردی. اما میدونی مشکل پوریا با پایان بندی اینه که اون همه فضای انتزاعی و تعلیقی که سالور تو فیلم به خوبی ساخته، با این پایان بندی اثرش کم شده.
+ ممنونم ازت که تو بحث شرکت کردی و نظرت رو بهم گفتی. و خوشحالم که پیشنهادم خوب بوده :)

مژگان یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 17:45

سلام مجید عزیز
+ من نظر درخت ابدیٌ خوندم.
+ به نظرم اومد که پورریا اشتباه کرد که اول حرفاش از علاقه ش به نامجو حرف زد. چونکه باعث شد تا حرف اصلی ش تحت الشعاع قرار بگیره.
+ منظور پوریا این بودش کاراکتر نامجو ( پستچی) به دلیل اینکه یکی از راس های مثلثٌ داره تازه حضورشم کلیدی هستش می تونست بازی بیشتری روی دوشش بگیره. سالور می تونست تا اونٌ راه بندازه.
+ و چونکه نامجو پتانسیلشٌ داره سالور می تونست تا روی نامجو بیشتر کار بکنه. چونکه بازیگر بزرگش تنابنده بود. همه می دونیم تنابنده تو سالهای اخیر رشد کرده. اون موقع اون هم خیلی مهارت زیادی در بازیگری نداشت
+ من زیاد مستندهای وندرسٌٍ ندیدم. فقط فیلم سینمایی برلین زیر بال فرشتگانشٌٍ دیدم. برای همین با سبک فیلمها مستند وندرس زیاد آشنا نیستم. ولی همه می دونیم وندرس بیشتر یک مستند ساز هستش.
+ شاید برای همینم بعضی ها احساس می کنند فیلم سالور آماتوری تجربی بود تا حرفه یی.
+ سوژه بوف کوری بودش. منم با درخت ابدی موافقم. برای همین پوریا گفت می تونست تا پایان سوژه به این خوبیٌٍ بهتر تموم کنه.
+ مجید چقدر خوبه که نظرات مختلف درباره یک فیلم نوشته می شه. اینطوری آدم می تونه تا از زوایای بیشتری فیلمٌ ببینه.

+ سلام مژگان عزیز؛ رفیق شفیق. ارادت.
واقعا چقدر خوبه که بچه ها درباره‎ی این فیلمی که من دوستش دارم و به نظرم فیلم "مهم"ی تو سینمای ایران هست، نظرهاشون رو بگن.
این باعث شده که من تصمیم بگیرم فردا فیلم رو یه بار دیگه ببینم.
+مژگان میخوام یه چیزی رو اینجا بگم. چه با نظر پوریا موافق باشیم، چه درخت جان، چه من، به نظر من چیزی که مهمه اینه که بعضی فیلمها، مهم هستن و باید دیده بشن و درباره شون بحث بشه، جتی اگه کاملا موفق نبوده باشن. از این نظر مهم هستن که اون نویسنده یا کارگردان خواسته که حرف جدیدی بزنه، کار جدیدی بکنه یا ظرفیت حدیدی رو معرفی کنه. این فیلم هم از این نظر مهمه به عقیده ی من.
+ راستی این رو هم بگم:
به نظرم درخت نظرِِ اصلی پوریا رو متوجه شده و این که اول حرف پوریا درباره ی توانایی های نامجو هست، باعث نشده او منظورش رو کامل نفهمه. درخت، صرفا موافق نظر پوریا نیست و توضیحش اینه
+ ممنونم از تو و پوریا و درختِ عزیز

درخت ابدی شنبه 13 تیر 1394 ساعت 22:12 http://eternaltree.persianblog.ir

من با نظر پوریا موافق نیستم
نامجو توی عالم موسیقی تلفیقی حتما قابل تامله، اما قرار نیست نقش کوچیکش که اتفافا توی فیلم هم جا افتاده جایی بیش‌تر داشته باشه
مشکل نگاه پوریا اینه که برای کاراکتر نامجو جایگاه بیش‌تری در نظر گرفته
از حق نباید گذشت که کار سالور در این فیلم قابل تحسینه. از کادرهای عکاسانه گرفته تا بازی‌های خوب و کارگردانی و فیلمی عمیق. یه فضای ویم وندرسی زمستونی در مورد زندگی‌ حاشیه‌نشینانه
به نظرم کار سالور معرکه‌س این‌جا. چیزی ازش دیگه ندیدم. حتا دیازپام. اما حرف پوریا رو در این مورد قبول ندارم
این فیلم برای من روایت تازه‌ای از بوف کوره

منم این کار سالور رو واقعا دوست دارم.
خارج از بحثِ ظرفیت نامجو، به نظرم مهمترین نکته اینه که به این خاطر که نامجو نقش اتصالِ این حاشیه نشینا با دنیای بیرون هست و در واقع یه راس خیلی مهم تو این مثلی که تشکیل شده(بین صدری، یدی و نامه رسان)، باید نقش فعال تری داشته باشه.
این که نقش اون دو نفرر دیگه کاملا منفعله، اتفاقا نقطه مثبته فیلم هست، اما به نظر شخصِ من، شاید جا داشت انگیزه های نامه رسون، بیشتر شناسانده بشه به ما.
+ راستی درخت جان، این مستند "آرامش با دیازپام 10" رو هم میتونی توی یوتیوب ببینی به احتمال قوی. حیف که در دسترس هم نیستیم، وگرنه تقدیمت میکردم ببینی. اون هم کار خیلی خوبیه

متزنبام جمعه 12 تیر 1394 ساعت 23:05 http://metz.blogsky.com

نگاه و سخن جالبی بود....

لطف داری متز جان. ممنونم که خوندی

مژگان جمعه 12 تیر 1394 ساعت 11:03 http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام مجید+ منم چونکه این بحثُ دنبال می کنم. برای همین این دفعه من کامنت توًِ پوریا رُ کپی می کنمُ می ذارم اینجا. تا همه بحثا و حرفا تو یک باکس باشه.
مجید گفت:
دستت درد نکنه پوریا جون. هم بابت اینکه زحمت کشیدی و نوشتی این کمنت طولانی رو، هم اینکه دیدم رو به این فیلم بازتر کردی.
+ تا وقتی که سر فرصت بیشتر حرف بزنم، میخواستم یه سوال ازت بپرسم:
پوریا حروم شدن سوژه رو، تا چه حد مربوط به پایان بندی فیلم میدونی؟ یعنی با پایان بندیش کشکل داری؟ و اگه داری چه مشکلی؟
مژگان شاید مشکل پوریا اینه که یه جورایی همه چی به خوبی تموم میشه.
+ و سوال بعدی اینکه با من موافقی که این تاویل های طولانی، به خصوص شخصیت نامه رسون رو منفعل کرده توی فیلم؟
پاسخ: پوریا گفت:
خواهش رفیق/
مجید جان هر سه شخصیت ادمهای ا منفعلی هستند. شخصیت هایی که از ترس خودشون رو تو یک پاسگاه متروکه پنهان کردن نمی تونن آدمهای معمولی باشند. به همین دلیل گفتم سالور ادم باهوشیه/ و... پستچی / نامجو/ شخصیت دغل بازیه توی فیلم / نسبت به اون دو دیگری، حواسش به منافع شخصی خودش هم هست. پس پست چی در واقع به دلیل اینکه تنها پل ارتباطی بود میان ادمهای پاسگاه و بقیه می تونست نقش بیشتری رو توی فیلم داشته باشه و همونطور که گفتم سالور می تونست به همین دلیل و دلایل دیگه یی که توی کامنت نوشتم بهره بیشتری از این ادم ببره/... تاویل های طولانی هم بی تاثیر نبود/ و اینکه سالور با سیاه و سفید ساختن این فیلم سعی داشت فیلم رو در واقع انتزاعی کنه/...پس وقتی یک کارگردان با چنین نیتی دست به ساخت می زنه نباید در پایان اون وهم و حس معلق بودن رو که از ابتدای فیلم تماشاچی رو باهاش درگیر کرد / منظور:/ کلنجار رفتن دو شخصیت و موضوع عشق و زن و .../ هست/.. این همه زمینه سازی کرد تا بگه این اتفاقات مهمه / اونوقت در پایان نباید این رو از بین می برد/.... مجید جان قطعن این نظرات نظر شخصی منه و اینکه اگه می دونستم کامنت رو می خوای در قالب پست بذاری حتمن/ یادداشت مناسبی می نوشتم/ من فکر می کردم کامنت رو مثل بقیه کامنتها زیر پست/ مربوطه/ می ذاری/ خلاصه بابت چنین نوشته بی حوصله یی یا بهتر بگم/ چنین کامنت بی حوصله یی شرمنده...

سلام مژگان.
خیلی کارِ خوبی کردی. ممنونم ازت
تو اولین فرصت میرم وبلاگ پوریا و حرف میزنم باهاش درباره ش.
+ پوریا خوب به ضعف پایان بندی فیلم اشاره کرد. راست میگه، با این همه تعلیق، شاید اصلا بهتر بود دو تا سکانس آخری رو ما نمیدیدیم. یا به یه شکلی دیگه بود

مژگان پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 20:54

مجید، فکر کنم منظور پوریا از مستند موسیقی سنتی نامجو : (منظورم اون مستندی بود که در رابطه با موسیقی سنتی و سبک نامجو کار کرد)+ فیلم آرامش با دیازپام ده+ باشه که پوریا یادش رفته اسم فیلمُ بنویسه.
+ من خودم متاسفانه آرامش با دیازپامُ ندیدمُ نمی دونم چطوری بوده.ولی می تونم حدس بزنم نامجو چقدر شخصیت گرمُ اکتیوی داره.
+ راستی منم به نورپردازی ها دقت نکرده بودم ولی باهاش موافقم که گفتش (/ فیلم جشنواره یی و محلی استانداردهای جهانی رو نداره و نمی دونم سینمای ایران کی می خواد متوجه این موضوع بشه؟/)

آره مژگان می‎دونم. مستندش رو دیدم و دارم. اگه به نظرت نیاز هست، آخر پست بهش اشاره کنم. ها؟ نظرت چیه؟
+ پوریا راست میگه. نامجو تو این مستند، واقعا نشون میده که آدم خوش مشرب و جذابی هست(البته من کنسرتش نرفتم، اما مستند رو چند بار نگاه کردم)

مژگان پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 20:45 http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام مجید
+ حالا که کامنت پوریا رُ خوندم یادم اومد بگم. فیلم سالور به خاطر شات هاشُ نماهایی که داشتش مثل سینمای جارموش بود. به نظر منم، لانگ شاتهای فیلم عالی بودنُ من دوست داشتم. که پوریا هم گفتش.
+ مجید پوریا نامجو رُ خیلی دوست داره برای همین روی نامجو زوم کردشُ‌ نخواسته تا درباره خود فیلم بیشتر حرف بزنه. شایدم برای اینکه این تنها فرصت نامجو بوده تا در یک فیلم ایرانی ثبت بشه. ولی منم حالا که فکر می کنم می بینم. شخصیت نامه رسان ( نامجو) باید پررنگ تر می بودُ می تونست تا دیالوگ های بیشترُ بهتری داشته باشهُ همون چیزی که پوریا گفت. اتفاق بیافته. چونکه پستچی یک سر مثلث عشقی بودُ تازه خیلی شخصیت مرموزی هم داشت. که می شدش روش مانور بیشتری داد.
+ تو فیلم همه رازهاشونُ از هم پنهان می کردنُ پستچی هم رازشُ از یدی پنهان می کردشُ صدریُ یدی هم باز رازهاشونُ از هم پنهان می کردن. برای همین تاویل های طولانی قدرتُ از شخصیت ها گرفته بودُ اونا نمی تونستند تا همه هنرشونُ بیرون بریزند. برای همین پوریا نوشته فیلم اماتوری.
+شایدم برای این گفتش سوژه رُ حروم کرده، چونکه دیدیم که در پایان همه به آرزوهاشون رسیدند، یدی رفت تا دخترُ پیدا کنهُ صدری هم همون طور که دعا کرده بودش برف اومدُ اینا باعث شدش تا با یک نگاه خوشحال تموم بشه. + مجیداگه شخصیت ها همونطوری می موندنُ تماشاچی نگرانشون می شد یا تماشاچی حدس می زد که بعدش چی می شه شاید برای فیلمی با این همه وهمُ ترسُ طنز تلخ بهتر بود. ولی مجید منم باهات موافقم که وقتی پستچی گردن بندُ به صدری می ده و اون کلوزاپه خیلی زیبا و خوب بود.

سلام بر مژگان عزیز
دو تا نکته رو خوب از بحث پوریا کشیدی بیرون؛ اول اشاره ت به لانگ شات ها، که من بهش توجه نکرده بودم. ممنونم ازت.
دوم؛ بحث اثر منفی ای که تاویل ها روی فیلم گذاشته. نمیدونم پوریا هم نظرشش این هست یا نه، اما انگار این تاویل های بیش از حد، یه جورایی منجر به انفعال شده، به خصوص در مورد شخصیت نامه رسان.
+ در مورد حروم شدن سوژه، میخوام از خود پوریا بپرسم که بررام بیشتر توضیح بده که منظورش از حروم شدن سوژه چی بوده.
اما این حرفت به فکر منو برد، که شاید واقعا بهتر بود پایان بندی یه کم بازتر باشه، تا تماشاچی بیشتر فکر کنه به داستان.
ممنونم ازت که همه اینها رو گفتی
یه گل برای تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد