دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

نگاتیوِ صدا

"عجیبه که چطور بعضی چیزها رو به یاد میاری، اما بعضی چیزها رو نمی‎تونی به یاد بیاری".

از فیلمِ "فارست گامپ".

..............................................................................................................

از میانِ "به یاد آوردن"ها، که همگی مرموز هستند، گاهی به یاد آوردنِ صدا، پیچیده‎تر از همه می‎شود. "صدا"، مثلِ شهاب سنگی، لحظه ای در هوا پیدا می‎شود و می‎رود. آدم خیلی که هنر کند، تصویر ناقصی از آن ضبظ کرده باشد. تصویری روی نگاتیو، که آن هم هر روز در معرض تحلیل رفتن است. من فیلم را مدام به عقب برمی‎گردانم. زمان، خیلی کوتاه است و من دوباره فیلم را به عقب برمی‎گردانم.

نظرات 10 + ارسال نظر
اسماعیل بابایی پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 14:02 http://falsafehayelajevardi.blogfa.com

عنوان زیبایی انتخاب کردی.
فروغ عزیز می گه« تنها صداست که می ماند!»
منم به قدرت عجیب صدا معتقدم...؛ اما باید پذیرفت که گذشت زمان خیلی از چیزها رو از ما می گیره. در واقع حتی خاطرات خودمون رو هم اون طور که باید به یاد نمی آریم و درست مثل یه نگاتیو قدیمی، آروم آروم رنگ می بازن...

درسته اسماعیل جان. زمان، یه جورایی همدست فراموشیه. و ما باید دائما باهاشون بجنگیم، تا چیزهایی که نمی خوایم فراموششون کنیم رو به یاد بیاریم

مهران یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 15:06 http://mehran.blogsky.com

نوستالژی بازی فقط باعث فرسایشه...

شاید فرسایش باشه، اما بعضی از یادآوری ها، لازمه.
من فرسایش رو به فراموشی ترجیح میدم. شاید خودآزاری باشه، اما...

زری ورپریده پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 20:22

وای این قطعه ی بورخس چه عالی بود. من این کتاب رو نصفه نیمه خوندم. (چرا کاراکتر خجالت اینجا نیست؟)

چون چیزی واسه خجالت وجود نداره، آیکونش هم نیست :))
اما حتما کامل بخونش استاد زری. خیلی خوبه این بورخس. خیلی.
این مجموعه ش الان ماهاست که رو میزم گذاشته و از کنار دستم تکون نمی خوره

مژگان پنج‌شنبه 29 مرداد 1394 ساعت 01:00

سلام مجید عزیز
+ فیلم نفسُ دیدم یعنی تمام فیلم های کی دوکُ دیدم فقط این آخریشُ زیرنویس اینگلیسی ش خوب نیست. زیر نویس ژاپنی هم داره باهاش قاطی می شه نمی فهمم. امیدوارم تا یک نسخه دیگه پیدا کنم که زیر نویس اینگلیسی درست یا هم که زیرنویس فارسی داشته باشه. ولی به نظر من اون زن تو شرایطی بود که وقتی زندانیُ تو تی وی دیدش احساس کردش زندانی هم تنهاست. زندانی هم عشقیُ نداره زندانی هم چونکه قراره اعدام بشه زندگی بهش خیانت کردهُ غیره....
+می دونی مجید عزیز به نظرم کی دوک از بهار پائیز به این طرف+ نگاه فیلم سازی ش درباره جامعه و مردمُ فرهنگ کشورش جامعه شناسانهُ روانکاوانه شده دیگه از نگاه فلسفیُ مذهبی (بودایی) خبری نیستش.
+ باید تا فیلم موبیوسُ ببینی تا اوج ساختار شکنی هاشُ درباره این موضوع ببینی. فیلمی که تو کره اجازه نداشت تا روی پرده برهُ اداره سانسور کره هم تازه کلی از فیلمشُ ممیزی زدش...
+ من فکر می کنم کی دوک علاوه بر موضوعاتی که درباره انسانهای تنها و افسردهُ مشکل دار کشورش انتخاب می کنه بیشتر دوست داره تا به سبک هالیوودی فیلم بسازه ولی با ورژن کره یی..
+ فیلم زمانُ هم تازه دیدم اونم جالبه( تغییر چهره یک دختری که دوست نداره تا برای عشقش تکراری باشهُ+ درباره عشق روانیُ مرضی هست) جالب ترش تصاویری هست که از پارک مجسمه ها نشون می ده... آدم احساس می کنه رفته سئولُ اونجا رُ از نزدیک دیده
+ درباره مطلب پست جدیدت من فعلا ترجیح می دم تا نظری ندم. دوست دارم نظراتُ بخونم بعدش بیامُ بنویسم
+ مجیدعزیز مدیونی اگه فکر کنی می خوام تا بازم تقلب کنم

سلام مژگان
+ در باره فیلم "نفس" بعدا بیشتر حرف می زنیم حتما.
یه چند تا سوال هم ازت داشتم درباره ی فیلم هاش که بعدا می پرسم ازت. چون من کلا فقط 4تا از کارهاش رو دیدم فک کنم
+دو تا نکته ی خیلی خوب رو اشاره کردی. اونم اینکه کارای "کی دوک" یه تغییر رویه و نگاه عمیق داشته. این تو فیلمِ "زمان"ش هم دیده میشه. اگه یادت باشه تو وبلاگ قبلی یه چیزایی براش نوشته بودم. اگه موافقی توی وبلاگت پستش کن، تا باز درباره ش حرف بزنیم. بعدا آدرس یادداشتی که واسه فیلمِ "زمان"ش نوشته بودم رو برات می ذارم.
تو هم اگه دوست داشتی یه یادداشت براش بنویس. شاید پوریا و درخت ابدی عزیز هم دوست داشتن و تو بحث شرکت کردن
+ نکته ی دوم، تلاش واسه هالیوودی ساختن فیلم هاش هست. راستش این رو اصلا نمی دونم مژگان جان. مرسی که گفتی. باید یه کم بیشتر برام توضیحش بدی بعدا
+ من اینجوری فک کنم؟؟!!! استغفرالله
پستِ آخر چیز خاصی نیست مژگان. یه جور بیان بلاهایی هست که سرِ ذهنم میاد(تو فرآیند به یاد آوردن چیزها یا خوندن قطعه های ناب ادبیات). البته براش از قلمِ بورخس بزرگ کمک گرفتم

دل آرام چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 14:11 http://delaram.mihanblog.com

از میان بیاد آوردنی ها خوبه آدم ملزومات فراموشش نشه ... کلمات فرار نکنن .... هی مجبور نشی بزنی رو پیشونی که خدا اسم این نویسنده کی بود.. یا زوم کنی تو صورت یه بنده خدایی که خدایای اینو کجا دیدم چقد آشناست
اما یک سری وقایع هست فراموش کردنشون خود خوشبختیه ...

مگهان دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 20:04

من حافظه ی تصویری و بویاییم خیلی خوبه ... تقریبا اکثر آدم ها رو به بوشون میشناسم. و به یاد میارم . و صدا هم ایضا ... حس چشاییم خیلی قوی نیست ولی ....... طعم ها رو زود از یاد می برم ...

من حافظه ی تصویریم به طرز دردناکی خوبه. حافظه ی شنواییم هم. اما بعضی وقتا بعضی خاطره های صدایی، کوتاه هستن. یا مثلا انگار آدم یادش نبوده که باید اون رو خوب به خاطر می سپرده. این متن رو واسه مواقع تلاش برای تداعی کردن این صداها نوشتم
+ حس بویاییم بدک نبود، اما متاسفانه به علتی که دقیق نمی دونم ضعیف شد. اما "بوها" خوب تو ذهنم میمونن. حافظه ی بویاییم خوبه

مژگان دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 19:17 http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام مجید عزیز
+ چه جمله خوبی بودُ این فیلم لعنتی
+ نمی دونم تام هنکسُ بخاطر فارست گامپ دوست دارم یا فارست گامپُ به خاطر تام هنکس
+ دیشب wild animal کیم کی دوکُ دیدم. دارم کارنامه سینمایی کی دوکُ دوباره می بینم. یک سکانس دیوونه داشتش که نمی تونم اینجا توضیح بدم چونکه سینمای کی دوک از (بهار تابستان پائیز زمستان دوباره بهار) به بعدش + خیلی س..وخشونتش زیاد شده. تو این سکانس که امیدوارم فیلمُ ببینی یا دیده باشی که درباره مهاجرین غیر قانونی کره تو فرانسه بود روی رقص زن رقصنده کره یی که تو س...شاپ کار می کردش یک ترانه عربی پخش می شدُ بازیگر مرد شاهونگ که عاشق اون زن بود از پشت شیشه ها می دیدشُ همزمان گریه می کردُ و غیره...یک سکانس دیوونه بود. خیلی دیوونه.صدای اون زنُ ترانه عربی خیلی ذهنمُ مشغول کرد.
+ "صدا"، مثلِ شهاب سنگی، لحظه ای در هوا پیدا می‎شود ( نه من خیلی از صداها رُ نمی تونم فراموش کنم) مثلا شاید اگه اسم این فیلم بیاد قبل از هر چیزی ترانه عربیُ تو اون سکانس وحشی یادم بیادش. تو وبلاگ پوریا هم نوشتم. صداها می تونن خیلی طولانی تو خاطره آدم پایدار باشند.

سلام مژگان جان
+ واقعا این فیلمِ لعنتی!! چه ها میکنه با آدم این فیلم. و "تام هنکس"، چند جا از فیلم، انقد خوب بازی میکنه و آدمو می ترکونه و اشکِ آدم رو در میاره، دلم میخواد بلند شم یکی بخوابونم تو گوشش
+ چه کارِ خوبی می کنی! من کلا کارهای "کی دوک" رو دوست دارم. همه ش رو به یه اندازه نه، اما همه ش رو دوست دارم. این فیلمی که میگی رو ندیدم. خیلی طالب شدم که ببینمش. واقعا هم سکانس دیوونه ای باید باشه
+ "دوک" توی فیلم "Breathe"ش هم قضیای جنسی و خوشونت رو قاطی کرده و صحنه های وحشتناکی ساخته. امیدوارم فیلم رو پیدا کنم ببینم. ممنون بابت معرفی
+ منم صدا خیلی خوب تو ذهنم می مونه. توی متن گفته بودم گاهی این اتفاق می افته. وگرنه به قولِ خودم :"صداها و کلمه ها، از گلوله خطرناک ترن" :))

خورشید دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 15:05 http://tarayesefid.blogsky.com/

سلام
گفته بودین عامه پسند رو بخونم به توصیتون عمل کردم ودر عرض یک روز میت وار باز خوندمش ولی نظرم نسبت بهش عوض نشد وفکر کنم نمیشه بی احترامی به نویسندش نمیکنم ولی حس کردم یه خل و چل از ترس قطع مقرری صد دلاریش نوشته این رمان رو هر چند که مطمئنم بوکفسکی خل نبوده ولی اینو میدونم از ترس قطع مقرری نوشته
نیک بلان که کلا قاتی داشت و کم کم به منم داشت سرایت میکرد امیدوارم دفعه سوم تا ششم که باز می خونمش وعمیق تر بهش فکر میکنم بفهمم چی میگه و امیدوارم تا اون موقع خانم مرگ یا جینی نیترو نیان سراغم
........................................
خیلی وقت پیش گفته بودین فیلم فارست گامپ از یه رمان درست شده اسم رمان ونویسندش رو لطفا بهم بگین ممنون
.......................
امروز کتاب کلئو پاترای کالین فالکنر رو از کتابخونه گرفتم بخونم ببینم این یکی چطوره قبلا سلطانه رو خونده بودم امیدوارم نا امیدم نکنه
البته فکر میکنم هیچ رمان تاریخی به پای رمانهای دوما نمیرسه ولی اینو واسه تنوع گرفتم

سلام خانم معلم
راستش من حدس می زدم که احتمالا ازش خوشتون نیاد، اما همون طور که اومدم و بهتون گفتم، به نظرم لازم بود که خودتون بخونید و تجربه ش کنید؛ حتی دوست نداشتنش رو
+ بعدا اگه فرصت شد درباره ی این کار بیشتر حرف می زنم و نظرمو میگم. اما همین که تصمص دارید باز بخونیدش خودش نشونه ی خوبیه
+ فارست گامپ بر اساس رمانی از "وینست گروم" ساخته شده. البته من رمانش رو نخوندم و نمیدونم آیا به فارسی ترجمه شده یا نه. اما فیلم نامه ش قطعا ترجمه شده. اینجا میتونید بیشتر از این فیلم بدونید:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA_%DA%AF%D8%A7%D9%85%D9%BE
از کالین فاکنر هم هیچی نخوندم، اما تا جایی که می دونم، همه ی کارهاش بن مایه های تاریخی داره.
خوندن، خوش بگذره

دارچین یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 21:16

علیرغم توصیه ات هنوز فارست گامپ رو ندیدم،باید زودتر ببینم.

زودتر ببین؛ این توصیه جدیه دارچین جان

درخت ابدی شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 20:05 http://eternaltree.persianblog.ir

حواس بویایی و چشایی توی یادها به نظرم عجیب‌تره، به خاطر توصیف سختشون. باز با مزه می‌شه کاری کرد، ولی بو کار حضرت فیله. ملموس کردنش خیلی بغرنجه.

با حسِ بویایی کاملا موافقم درخت جان. به یاد آوردن و تداعیش واقعا سخته و توصیف و زنده کردنش برای متن هم فاجعه بار سخته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد