دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

بوده! نبوده؟

حتما یه چیزی بوده که حالا جاش خالیه. وگرنه این همه جِلِز و وِلِز و سوز و بریز برای چیه؟ این همه دویدن و سراب برای چیه؟ حتما یه چیزی بوده که جاش مثلِ یه کهکشون گوشه ی سر و قلبمون خالیه؛ مثل یه سیاه‎چاله. نبوده؟
نظرات 15 + ارسال نظر
دل آرام پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 16:23 http://delaram.mihanblog.com

به مناسبت پنجمین سالگرد تاسیس رصد خانه دینامیک خورشیدی ،
سازمان فضایی آمریکا ویدئویی مسحور کننده از خورشید منتشر کرد

بخشی از ثبت یک فریم در هر هشت ساعت در پنج سال ( 1826روز رصد در فضا )
و ادغام 2600 ترابایت دیتا و 200 میلیون تصویر !





http://s3.picofile.com/file/8213840026/VID_20150921_225823.mp4.html

ممنون دل ارام خانم. خیلی جالب بود. اصلا آدم نمی دونه چه تصوری باید از اونجا داشته باشه

.. شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 10:54 http://zanitanhawador.blogsky.com

اره پس ارسال نشد ه..
یه کامنت واسه اینجا..
دیگه جون و حالم واسه وب نویسی و کامنت فرستادن در رفته؟ وقتی تو بلوگ اسکای تنهایی و هیچکدوم از دوست ات نیستن بهشون دسترسی نداری هعی روزگار

می دونم که تو بلاگفا زیاد خاطره داشتید شماها، اما به نظرم اگر قصد دارید بنویسید، بهتره از اونجا دل بکنید. بلاگفا مثلِ یه کشور دچار جنگ داخلیه. نمیشه توش زندگی کرد. هر لحظه ممکنه همون متن هایی که نوشتید و دوستش دارید بره زیرِ آوار.

هیچ جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 02:44

لیلازن نگیر لیلا زن نگیر زن چیزخوبی نیست
لیلا مرابگیر
لیلا بازور چشمانش ازخانواده ما شوهرگرفت.
لیلا بااینکه دودول نداره سربه سرهمه مون میذاره
لیلا برای خندیدن مابه زیرماشین رفت
بعدگوشش راروی زمین گذاشت تابه صدای قلب زمین گوش دهد
لیلازن نگیر زن چیزخوبی نیست لیلامرابگیر

پشت این پنجره ج هیچِ بزرگ، هیچی نیست..
+ پس اون هیچ، تویی عمو رضا! نه؟
کتی حالش چطوره؟ سیاوش چه میکنه؟ هنوزم انقد تو سرت حرف می زنه که سرت رو می بَره؟

مژگان جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 02:43 http://cinemazendegi.blogsky.com/

چه حس خوبی داشت مجیدعزیز
+

لطف داری مژگان
قربون شما، رفیق

خورشید چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 23:25 http://tarayesefid.blogsky.com/

اقا مجید حس میکنم ذهنم مثل ذهن یه بچس اعتراف میکنم بیشتر اوقات منظور شما رو نفهمیدم فقط برداشت خودمو نوشتم و در مقابل دوستان و نظراتشون شاید سطحی وساده وغلط به نظر برسه ولی اون چیزی که تصویرش میاد تو ذهنمو می نویسم به هر حال ببخشید این روزا به خودم میگم بهتره جای نوشتن نقاشی کنی اخه هر چقدر ساده وابتدایی باشه بهتر از این مدل کامنت نوشتن و حرف زدنه :))

ای بابا!!!! کی اینجا از غلط حرف زد خوشید خانوم؟؟؟ خانم معلم ما :)))
+ اینجا هر کی نظرش رو می گه. چیزی به نام غلط یا درست مطلق وجود نداره اینجا. ممکنه من یا دیگری با نظری موافق نباشیم، اما این که معنیش غلط بودن نیست
+ اینکه شما و دیگران اینجا رو بخونید و حرف بزنید درباره ش، باعث خوشحالیه. پس بنویسید و از این فکرا نکنید

خورشید چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 23:20 http://tarayesefid.blogsky.com/

برداشت من اینه من جای خالیهامو دوست دارم گفتنش یکم سخته برام میدونم که مثل همیشه چپکی منظورتون رو فهمیدم ولی چون اینجا برداشت آزاده ومیشه برداشت غلط رو بگی میگم
مثلا همین علم و دانش ، کتابا و خیلی چیزای دیگه تا بخوای بگی خب کافیه من یاد گرفتم یا خوندم می بینی این تازه قطره ای از دریاست و جای خالی خیلی چیزا وجود داره پس هر چه بخونی یا یاد بگیری کمه از این لحاظ که نگاه کنی به کمال رسیدنی وجود نداره چون تا جای خالی یه چیزی رو پر کنی یه جای خالیه دیگه بوجود میاد والا جای خالیهای من اینطوره حالا منظور از جای خالی شما چیه نمیدونم بخاطر همین جای خالیها من خودمو یه خلاء فرض کردم سراب و دویدن وسیاهچاله هم ندارم چون اینجور دویدن و نرسیدن برام جلز وولز نداره لذت بخشه
ببخشید اینجا با کسی طرفید که کلا دوقرونیش کجه وبه صافکاری احتیاج داره :)))

الان متوجه منظورتون شدم.
آره از این نظر، اون جای خالی همیشه هست و هر چی هم جلوتر می ری بزرگ تر میشه. منم دنبال پر کردنش نیستم
+ این قضیه ی جلز و ولز هم، یه جورایی احساس خلا و خالی بودن آدماست... شاید یه چیزایی مثل فلسفه. دقیق نمی دونم. یعنی حقیقتش چیز خیلی دقیق و معینی منظورم نبوده که حالا بخوام بگم ش. چون واسه خود هم هنوز قضیه روشن نیست

شیوا چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 20:33 http://shivaye-madaram.blogsky.com

تو این آدرس مینویسم رفیق از این پس.

ممنونم که اطلاع دادی شیوا جان.
حالا میشه که بخونیم ات دوباره :)
به نظر من باید همه ی کاربرای بلاگفا باید ترکش کنن. شورش رو درآورده دیگه

خورشید چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 18:21 http://tarayesefid.blogsky.com/

سلام
جای خالیه بودنش خوبه البته من که از بس جای خالی دارم به یک خلاء تبدیل شدم
پس اگه همه جای خالی داشته باشیم که داریم رسیدن به کمالی وجود نداره چون این جای خالیه هیچوقت پر نمیشه

متوجه استدلال تون نشدم خورشید خانوم!
یعنی اینها از متن من برداشت میشه؟ یا نظرِ خودِ شماست؟؟

شیوا چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 00:05

به یه پیچ اضافه رسیدم تو هستی
نمیدونم مال بوده یا نبوده......

سردمه! مثلِ موری که زیرِ بارونِ تند، خطِ بوی ردِ راه لونه شو می جوره...

شیوا سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 22:51

تا کجا من اومدم بی سایه...
یه چیزی دستم بود
کجا از دستم رفت....
راستش مجید حرفام اینجور وقتا کش میاد.
کار دست خودم و وبلاگت دادی رفیق. من ول کن این ماجرا نمیشم. خییییلیییی براش حرف دارم.
و اینکه من دو روزه نمیتونم وبلاگم رو بازکنم. دلیلشم نمیدونم.
برمیگردم به زودی.

چه درازه سایه م...
چه کبوده پاهام!
مثه یک خارک سبز، چه غریبم روی این شاخه ی سرخ
+ حرف ها رو بزن رفیق. بهتره این چیزا رو یه جایی بگیم. پس بگو
+ این مشکل وبلاگ، از بلاگفای نامرد و بی عرضه ست. که به کاربرهاش بی احترامی می کنه.
امیدوارم درست بشه زودتر. منم از اون وقت تا حالا تو ولاگ تو و پوریا نمی تونم کامنت بذارم

ایزابل سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 20:28 http://harfhayam70.blog.ir/

حتما بوده، آدم برا اینکه بفهمه برا چی به دنیا اومده و هدف چی بوده، کم کم تو خودش دنبال جهان می‌گرده، از خودش وصل میشه به یه چیز بزرگتر یه نیروی عظیم‌تر، چیزی که اون رو به وجود آورده، قدرتی که اون رو، ماورا رو و همه ی هستی رو آفریده، اونجاست که می‌خواد بشناسه می‌خواد حقیقت خالق رو بدونه... نمی‌دونم اما خیلیا میگن عرفا اونایی که از جهان عادی رها میشن و یه راه دیگه در پیش میگیرن اونا حقیقت رو، اون چیزی رو که ما دنبالیشم رو فهمیدن، پیداش کردن. اما حتما یه چیزی بوده که ما نمی دونیم، باید بوده باشه، کاش یه روز بدونیم...

صبا سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 11:42 http://royekhateesteva.blog.ir

آخ آخ نکنه آقای مویدی شما هم دچار شدید؟:)))
دچار یعنی چه؟دچار یعنی...:)))
اعتراف می کنم دو خط بالا جهت اذیت کردن شما بود و هیچ گونه اعتبار حقیقی و حقوقی دیگری ندارد
بله این خالی هست و تعبیر من ازش مثل شماست مثل یک سیاهچاله است که آدم رو از خیلی چیزها خالی می کنه آرامید در ظاهر اما چیزی درون شما فرو می ریزه.. .
در یکی از فصل های متن زیر با عنوان تنگا ازش یاد کردم پیش ترها:
http://royekhateesteva.blog.ir/page/%D9%87%D9%81%D8%AA-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C

دچار یعنی ععععاشق، خانم معلم
+ والله صبا خانم، اون نمونه دچار شدن ها رو ما خیلی وقت پیشا شدیم؛ دیگه از ما گذشته.. پیر شدیم
اما یه جور دچار شدن دیگه هم هست(که دروغ چرا، ممکنه بعضی وقتا تو قواره ی یه آدم هم دربیاد؛ منکرش هم نیستم)، که من انگار همیشه بودم. به قول یکی از رفقام، تو دچار و شیدای ازلی و ابدی هستی؛ راست میگه
+ بله! درسته. از یه جایی به بعد، اون چیز فرو میریزه و آدم میفهمه که یه خالیِ خیلی بزرگ هست.
ممنون بابت ارجاع به نوشته ی خوبتون. فکر کنم یادم هست کدوم رو می گید. الان می خونم ش

لاست استریت سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 06:29

گاهی تهش آدم به این نتیجه می رسه که واقعا هیچ چیزِ خاصی نبوده. به قول خزنده گرامی صرفا تداخل شیمیایی هورمون ها

من منظورم عاشق شدن و یه نفر و این قضایا نیست رفیق. منظورم "یه چیز"ِخیلی خیلی قدیمه.
من این جلز و ولزی رو میگم که همیشه و همه جا، از اولین روزی که چشم باز کردیم و روزی که داریم می بندیم اش ول کنمون نیست. البته بعضیا اصلا تو فکرش نیستن. همون "سبکباران ساحل ها"...
این دویدن و سراب، به خاطر چیه؟؟

مژگان سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 01:01 /http://cinemazendegi.blogsky.com/

سلام مجید جانم
+ خیلی فلسفی بودش.
+ به نظرمن در وجود تمام انسانها همیشه یک خالی هستش.
+ یک نقطه خالی که با هیچ چیزی پُر نمی شه. بعضی ها می گن عرفانُ مذهب. بعضی ها می گن عشقُ رضایت. بعضی ها...اصلا هرکسی اسمشُ یک چیزی می ذاره
+ اما به نظر من اون خالی همیشگیُ درونی که همیشه هستشُ همیشه اونُ حس می کنیم. ناشناخته هاست.
+ بازم به نظرم این ناشناخته ها دروجود هر انسانی متفاوت هستش.انسان همیشه دوست داره تا جستجو کننهُ ذهنش پرسشگر هست. برای همین اون جمله معروفُ مطرح می شه ( بودن یا نبودن؟ مسئله این است)
+++ بوده نبوده؟ مسئله این است.
+ ببخشید مثل دفعه قبلی بازم خیلی حرف زدم.

سلام مژگان عزیز
آفرین. درسته. یه جای خالی، که هیچ رقمه پر نمی شه، اما ما همیشه داریم می دویم دنبالش. این همه دویدن، یعنی می فهمیم که یه جایی خالیه. و به قول تو، نمی دونیم چیه.
کار خوبی کردی حرف زدی. دستت درد نکنه

دل آرام دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 13:59 http://delaram.mihanblog.com

جای خالی احساس های لهیده ، باورهای خط خورده ، اعتماد های بی اعتماد ... و رد پایی از آدمی که حتی درنگ نکرد بماند تا خداحافظی کند !



کوتاه اما پر از کلام و سخن...

ممنونم
بزرگ تر از "شخص"ها، "چیزها". یه چیزی بوده، که حالا نیست. حالا هم اشاره ش می تونه خیلی خیلی به عقب برگرده دل آرام خانم. به اولِ اولِ اولش.
البته هر کسی هر طور با متن ارتباط بگیره، همون خوبه. فقط خواستم نظر شخصیم رو براتون بنویسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد