_ این یارو، اینکه عمو مجید صداش می کنین، احمقی چیزیه؟
+ گمون نمی کنم. اون فقط حرف می زنه واسه خودش.
_ انگار اینجا نیست. انگار همیشه داره می ره. چی میگه از صُب تا حالا؟
+ میگه سایه ی دیوار، از دیوار درست تره. میگه سایه ی آدم و همه چیز همین جوریه.
_ اون تخته بندی که روش دراز به دراز افتاده چیه؟
+ خودش بهش می گه "شعر سرخپوست". قایقشه. روش، همه جاش با چاقوش نوشته "انگار قایقی مرا می برد".
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -- - - - - - - - - - - - - - -
پ.ن(1): جنابِ "جیم جارموش"، فیلمی داره به نامِ "مرد مرده". سکانس آخرش، رسما" یه شعره؛ شعر قایق و رفتن.
پ.ن(2): عبارت مسطتاب "انگار قایقی مرا می برد"، متعلق به جناب ح.پناهی ست.
زاک برون هم یه آهنگی داره به اسم Where The Boat Leaves From :)
مرسی؛ این جناب "زاک برون" رو نمی شناختم. پیشنهاد خوبیه :)
منم مرده مرده جارموشُ دوست دارم
+ منم با نظر درخت جان ابدی موافقم.
پس این پست، یه چیزیش میشده به قولِ معروف
مردِ مرده عالیه مژگان جان
اعتراف میکنم نظر دادن به این مطلب سخته.
شاید ابهام اش زیادیه. نمی دونم.
فیلم مرد مرده ی جارموش، از شعرهای ویلیام بلیک و عرفان سرخپوستی و مرگ و اینها حرف می زنه. سکانش آخر فیلم هم آمیزه ای از ایناست.
آقای جارموش در قید حیات هستند و هنوز "فقید" نشده اند که!...
درسته! اشتباه فکر می کردم. مرسی.