دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

از دشمنان برند شکایت به دوستان // چون دوست دشمن‎ست شکایت کجا بریم؟

1)

دیروز

کسی نمی دانست

امروز

اولین باران پاییزی می بارد.


2)

اولین باران پاییزی.

شاعری 

بی چتر

بی آنکه شعری گفته باشد.

(پاییز 1393)

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 

عنوان، از سلطان سخن فارسی.

نظرات 7 + ارسال نظر
درخت ابدی سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 21:59 http://eternaltree.persianblog.ir

اولی خیلی بهتر بود

کاملا موافقم. شعرِ دوم رو بعدها بازنویسی کردم. بعدا بازنویسیش رو برات می نویسم، نظرت رو بهم بگو رفیق.
ممنون

متین سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 07:17

سلام. خوبین؟
مدتی ست من ویلاگ شما را دنیال می کنم.
از انجایی که دیدم در زمینه ی کتابخونی صاحب نظر هستید می خواستم نظرتون راجع به مجموعه داستان مینیمال کتاب موخوره نوشته ی راضیه مهدی زاده چیست؟
من در سفری که اخیرا به ایران داشتم، کتاب را از نشر کتاب کوله پشتی(انقلاب- اول کارگر جنوبی-کوچه ی مهدی زاده- پلاک7) تهیه کردم که به نظرم سبک جدیدی داشت و در سبک داستان های مینی مال مطرح شده است.اما دوست دارم نظر هموطنان داخل کشور را بدانم.
نکته ی دیگر این که به من اطلاع دادند با شماره تلفن021-66594810 به تمام ایران سفارش پستی این کتاب انجام می شود. آیا این امکان هم اکنون در ایران هست؟- به این دلیل که من در امریکا زندگی می کنم.
به هرحال دوست داشتم نظر تخصصی شما رو هم بدونم.

سلام
ممنون از شما.
والا من این کتاب رو نخوندم و نمی شناسم متاسفانه. اگر خوندم، نظرم رو به شما اطلاع میدم.
در مورد امکان پستِ سفارشی هم، طبعا اطلاعی ندارم. هرچند می دونم که این امکان، از طریق چندیدن فروشگاه، تو کشور وجود داره و منم خرید کردم، اما این کتاب رو اطلاعی ندارم. فکر کنم می تونید در ساعت های اداری، با یک تماس با همین شماره، از قضیه مطلع بشید. امکانش رو دارید؟
+ متشکرم. نظرِ لطفِ شماست، هر چند من حقیقتا چندان نظرِ تخصصی ای ندارم.

مژگان دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 22:59 http://cinemazendegi.blogsky.com/

دوستشون داشتم

+ یک چیز پلیدم بگم؟؛ یاد ( مرد نقاش از سروش رضایی افتادم)
+ می دونم بی ربط بودش ولی یادش افتادم. یی ی هوووو

مژگان!!! مردِ نقاش!
موندم چه طوری ممکنه یه نفر با این پست یاد اون بیفته
به هر حال رفقا در برداشت آزادن

صبا دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 17:18 http://royekhateesteva.blog.ir

از بالای برج
روی شهر افتاد
آفتاب پاییزی
:))

عالی... عالی
اوج و فرودش خیلی خوب بود. ممنون. این هدیه ست دیگه، درسته؟
اینم برای شما:
"سرِ یک سرباز
خورشید خزانی را
از شیب خیابان بالا می برد""

صبا دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 14:53 http://royekhateesteva.blog.ir

به نظرم می رسه شعر عنوان رو با صدای نامجو شنیدم...
به نظرم وقتی هایکو می نویسید با دو موضوع متفاوت بنویسید بهتره این طوری تمرکز بیشتری رویش میشه ...

بله صبا خانم. جناب نامجو، یه اجرای فوق العاده از این شعر دارن.
+ نمی دونم قبلا بهتون گفتم یا نه. من معمولا حولِ موضوع یا موضوعاتی، گردش می کنم و می چرخم. این که اینها رو کنار هم می نویسم، پیش از وبلاگ به یه عادتِ شخصی برمی گرده. یعنی تو دفتر خودم هم اینجوری می نویسم شون، تا یه جوری با هم نگاه های خودم رو مقایسه کرده باشم. یه جورایی میشه گفت این یه جور سرودن شعرِ زنجیره ایه، که خودم همراه خودم انجام میدم :))
+ ممنونم از حسن نظرتون. احتمالا از این به بعد اعمالش می کنم.

سامورایی یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 12:38 http://samuraii84.persianblog.ir/

1- کدوم بارون منظورته؟ اگه بارون آسمونه که هواشناسی اعلام میکنه اما اگه بارون چشم و دل و ایناس که اون دیگه حسابش جداس و واقعن هیچ کس از بارون فردای خودش خبر نداره.
2- بارون همه رو شاعر میکنه، خیالت راحت.
یاد این شعر از غلامرضا بروسان افتادم:
باران می آید
و کمی بعد ، آفتاب خواهد شد
به خیابان می روم
می گویند عشق در همین ساعات ِ خوب به سراغ آدم می آید

بحثِ سرِ کدوم بارون نیست دادا، سرِ "امروز و دیروزه". بپرس کدوم امروز و دیروز منظورته :)).
+ 2) دستت درد نکنه. فقط اگه آدم عینکی باشه و چتر هم نداشته باشه، احتمالا شعرش عصبانی از کار در میاد؛ نه؟؟

مهران شنبه 9 آبان 1394 ساعت 17:27 http://mehran.blogsky.com

فصلِ وبلاگت هم پاییز شده. چه قرابت خوبی...

از قضا اینجوری شد رفیق. نظرِ لطفته.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد