دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

آخ آذر! آخ!

آخ آذر، آخ!

لبهات سرخ

دست هات زرد

بگذار یکی از درخت هات شوم.

آخ آذر

به شیار دست هام نگاه کن

برگ ها را خاک کردم

تن باغچه را پاک کردم.

آخ

آذر

از آن سال

که جاده زیر برگ دفن شد

نشانی پست چی گم شد

نامه های مردم این شهر، هیچ نرسید.

آذر

گاهی از خودت بنویس.

آذر! 

از آن سال، باد

از در و دیوار خانه می وزد.

بگذار باد چشم هام را ببرد.

آخ آذر...

"آخ" می بارد از چشمم. آخ

تن باغچه را شستم.

بگذار سیل پاهام را ببرد

بگذار باد چشم هام را ببرد

می خواهم هزار پرنده در من لانه کنند.


. . . . . . . . . . . . . . . .  . . . . . 

پ.ن: "آوخ چه کرد با ما، این جانِ روزگار...""