دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

فارست گامپ


"اول از همه چی، بذارین یه چیز رو بگم: خنگ بودن چیز خوشایندی نیست." هر چند که خنگ بودن چیز خوشایندی نیست، اما وقتی که از دیدگاه یک خواننده به قضیه نگاه کنیم، خواندن داستان زندگی و سرگذشت یک خنگ، اتفاقا" خیلی هم خوشایند است. رمان "فارست گامپ"، نوشته ی نویسنده ی آمریکایی "وینستوم گروم"، یک نمونه از آن هاست.

"فارست گامپ"، شخصیتی ساده دل و تا حدی ناتوان_ از لحاظ ذهنی_ است. از این نظر که از درک بعضی کنایه ها و انگیزه های نهفته در رفتار آدم های جامعه ناتوان است. داستان از زبان فارست، با لحنی عامیانه و زاویه دید اول شخص روایت می شود. او نقل داستان زندگی خود را از زمان کودکی، و زمانی که برای اولین بار متوجه شده که خنگ است شروع می کند. در این میان، و تا انتهای داستان، که زمان روایت به زمان حال می رسد، اتفاقات عجیب و غریب زیادی برای او اتفاق می افتد. از نجات جان رهبر انقلاب چین(مائو) گرفته تا دریافت مدال شجاعت در جنگ ویتنام و سفر به فضا. آنچه در تمام طول داستان حضوری دائمی دارد، علاقه ی فارست به دختری به نام "جنی"ست، و تلاش او برای اینکه کنار او زندگی کند. او پیوسته سعی دارد که کار درست را انجام دهد، هرچند که اغلب خرابکاری به بار می آورد. تمام داستان، شرح اتفاقاتی است که در طی سفرهایی برای فارست رخ می دهند.

 پس زمینه ی سفر، استفاده از زبان طنز، شخصیت خانه به دوش و کلاهبردار، از ویژگی های رمان هایی هستند که به نام "رمان پیکارسک" شناخته می شوند. واژه ی پیکارسک برگرفته از لفظ اسپانیایی پیکارو به معنی دغل و شیاد و به اصطلاح ایرانی ها هفت خط روزگار است. شخصیت اصلی این داستان معمولا آدم بی هویت و آواره ای از طبقات پایین جامعه است که به انگیزه ی ثروت اندوزی و تجارت به سفرهای طولانی می رود(فضل الله خدادادی، محسن محمدی. نشریه ادبیات تطبیقی. دانشگاه شهید باهنر کرمان. تابستان 1393). از دیگر ویژگی های رمان پیکارسک، پیرنگ ضعیف و ساختار اپیزودیک آن است، به شکلی که داستان؛ از یک سری حوادث مستقل از هم تشکیل شده که تقریبا محکم ترین زنجیر اتصال آن ها، این است که برای یک شخصیت اتفاق می افتند. البته تمام آثاری که در سبک پیکارسک دسته بندی می شوند، الزما" واجد تمام این ویژ"گی ها نیستند. به عنوان مثال، شخصیت فارست گامپ، نه کلاهبردار است، نه رذل و رِند. با این وجود، رمان فارست گامپ نیز همچون دیگر نمونه های موفق این سبک، مانند "دُن کیشوت"، "سرگذشت هاکلبری فین"، "طبل حلبی"، با طنز قوی، داستان جذاب و پرکشش، در بیان دیدیگاه نویسنده نسبت به مسائلی که داستان به آنها می پردازد، بسیار موفق است.        


 

نظرات 5 + ارسال نظر
مهرداد سه‌شنبه 26 تیر 1397 ساعت 02:39

رد پاسخ دادنت را فکر میکنم باید از این مطلب به بعد باید گرفت. درسته ؟
البته خوشبختانه من در همان موقع مورد لطفت قرار گرفته بودم.
منتظرتیم.

تو همیشه به من داری مهرداد عزیز و اول، اشکِ ششم و دوست داشتنی.

کشمش یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 15:28

پیکارست هان ؟؟!!!!!

بعله.
اما فکر کنم منظور غاییِ این سوال رو نگرفتم. بگذریم از این که خیلی کوتاهه.

سامورایی سه‌شنبه 1 خرداد 1397 ساعت 11:55 http://samuraii84.blogsky.com/

فیلمش که بی نظیره

اوهوم.
چندباری دیدمش و باز هم پا بده می بینم اش. هر بار هم ازش لذت می برم.

میله بدون پرچم شنبه 1 اردیبهشت 1397 ساعت 15:14

سلام
یادش به خیر... عجب فیلم موفق و خیره‌کننده‌ای بود... با این توصیفات خواندن کتاب هم خالی از لطف نیست.

سلام
حدود یکی دو ماه پیش، برای بار نمی دونم چندم، باز نگاهش کردم و بازم و کیف کردم.

مهرداد دوشنبه 20 فروردین 1397 ساعت 20:22 http://ketabnameh.blogsky.com

سلام بر مجید عزیز
سال نوت مبارک باشه . امیدوارم امسال سلامت باشی و شاد.
فارست گامپ،وینستون گروم و همچنین پیکارسک واژه هایی بودند که من پیش از این نمی شناختمشان و از این که با مطلبت با آنها آشنا شدم خوشحالم و از تو ممنون.
از مثالهایی که زدی فقط هاکلبری فین رو خوندم(اونم نسخه خلاصه شده اش در نوجوانی) که اگر طبل حلبی و دن کیشوت هم در این رده باشند احتمالا از آنها هم خوشم میاد و همچنین این اثری که معرفی کردی.
امیدوارم امسال بیشتر ببینیمت

سلام مهرداد جان
+ ارادت دارم آقا... ممنونم. تو هم تبریک سال نو رو از من بپذیر. برات آروز می کنم بیشتر سال های پیش، چیزهایی که دوست داری برات اتفاق بیفتن.
+ فکر کنم حدست درسته. هم این کار و هم طبل حلبی رو که نقریبا مطمئنم دوست خواهی داشت.
البته طبل حلبی، در این سبک و در کل تاریخ ادبیات داستانی، کار بسیار بسیار مهم و موفقیه، و این رمان به حد و اندازه های اون نمیرسه، اما هر دو خوندنی، جذاب و عمیق هستن.
فیلمی هم که از روی این داستان اقتباس شده، خیلی دیدنیه. خودم شخصا" فیلمش رو هنوز بیشتر از داستان پسندیدم(چیزی که معمولا خلافش اتفاق می افته برام).
+ خودم قصد دارم امسال بهتر و فعال تر باشم توی زمینه ی وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی. ممنونم که اینجا رو می خونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد