"داستانی باید بگویم از چیزهای کاتولیک و از فجایع و از عشق، کمی با هم آمیخته...."
جملهی بالا، تیترِ شروعِ رمانِ "تقسیم"، نوشتهی "پییرو کیارا"ست. داستان، در بحبوحهی قدرتگیری فاشیست در ایتالیا میگذرد. در اوج زمانی که کشور در حال جنگ است. اما "کیارا"، این رویه را در پیش نگرفته که به طورِ مستقیم، به جنگ و مسائلِ مربوط به حزبِ فاشیست(که در آن دوره قدرتش در ایتالیا و آلمان در حال گسترش بوده) بپردازد. جایِ آن، به دلِ جامعه رفته و بحران را در سطوحِ خُردتری(بینِ مردم و زندگی روزمرهشان) دنبال کرده است. بحرانی که کیارا مطرح میکند، شامل بحرانِ اخلاقی و مذهبی یک جامعه، در زمانهی حاکمیت یه تفکر و حکومتِ تمامیت خواه است. بحران اخلاقی، گم شدن ارزشهای انسانی و واقعی میانِ مردم و عوض شدن آن با بُتها و شعارهای پوچ سیاسیِ حکومتیست که جز به فکرِ قدرت نیست. در شاخهی بحران مذهبی هم، کیارا، سُستی و ضربهپذیری اخلاقیات جامعه را در این نوع از اوضاع و احول، به خوبی نشان میدهد. اوضاع و احوالی که اسطورههایی که در این دورانها ساخته میشوند، بیشتر از هرچیز خندهدارند؛ هر چه هم بیشتر جدی گرفته شوند و خود را بیشتر جدی ارائه کنند، در نگاهِ هنر، توخالیتر و خندهدارتر به نظر میآید.
همین است که کیارا، تمام این قضایا(عشق، مذهب کاتولیک، مردم و...) در این اثر به هجو میکشد. یعنی تصویری کاریکاتوروار، از تمام اینها ارائه میکند. طبیعتا برای این منظور، بهتر از همه این بوده که نویسنده زبانِ طنز را انتخاب کند. کیارا این کار را کرده، آنهم به نحوی رضایت بخش. طنزی بیپیرایه و ظریف. سبکِ روایت آن، به قولِ "مهدی سحابی" مترجم کتاب، بر "صرفه جویی روایی" بنا شده است. صرفهجویی روایی، یعنی کم کردن پیرایهها از بدنهی روایت؛ این صرفهجویی، آن را بیشتر به یک قصهگویی شفاهی* نزدیک(در مقدمهی کتاب، از این موضوع حرف زده شده) و ارتباط زندهای بین راوی و خواننده برقرار میکند.
روایتِ رُمان، واقعا قصهگوست و خواننده را در پی خود میکشد. شاید دقیقا به خاطر همان چیزی که "قصه گویی" شفاهی نامیدیم. مثلا، به نوعِ روایت(به ویژه) طنزِ نهفته در شروع کتاب توجه کنید:
"از کجا میآمد؟ با آن قیافهی جدی، با آن سر و وضعِ مرتبی که در نگاه اول متشخص جلوه میکرد از کدام شهرِ مهمی میآمد؟ از کدام خانوادهی برجستهای با سنت قدیمی ملاحظه و توداری؟... مردم میگفتند:« از کانته ووریا، با همچو اسمی!؟» و هیچکس باورش نمیشد که از چنان روستایی با سکنه دهاتی و خانوادههای مهاجر یک کارمند ادارهی دارایی، ولو دون پایه، با اسمِ "امرنتزیانو پارونتزینی" بیرون آمده باشد که برازندهی یک ژنرال ارتش بود."
.............................................................................................................................
* به نظرم بزرگترین نویسندهی سبکِ "قصه گویی شفاهی"، "لویی فردینان سلین" فراسنوی باشد. "سالینجر" هم در "ناطور دشت"ِ مشهور، مقدار از این شیوه به مقدار مناسب و به نحو عالی، استفاده کرده. البته تفاوت عمدهی بین این اثر، با این دو نمونه که ذکر شد، زاویهی دید روایت است. روایت سالینجر و سلین اول شخص و روایت کیارا، سو شخصِ دانای کل است.
پینوشت(1): رمانِ بینظیر یا شاهکاری نیست، اما قطعا خواندنی و قابل اعتناست و اگر روزی طالب خواندن یک رمانِ قصهگوی طنزِ کوتاهِ 150 صفحهای شدید، سراغ این کتاب را از کتابخانهی محلتان بگیرید. احتمالا باید داشته باشند.
پینوشت(2): فونتهای بلاگ اسکای، اصلا مناسب نیستند. به معنای واقعی کلمه، برای خوانده شدن، بد هستند. امیدوارم برای شما خوانندگان، غیر از این باشد.
مشخصات کتاب، از این قرار است:
تقسیم
پییرو کیارا
ترجمهی مهدی سحابی
نشرِ مرکز. چاپِ هفتم 1392