دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

کِش یعنی سردرد... رنج یعنی خورشید

1)

در بعدالظهری تابستانی

در جاده ای برهوت

هیچ امیدی نیست

به آمدن اتوبوس بعدی

(مرداد 92)


2)

سایه‎ی یک سایه‎بان

دورِ خودش می‎چرخید.

و سایه‎ی مردی که رفته بود

داشت کِش می‎آمد.

انگار دستش به نیمکت چسبیده بود


3)

در ایستگاهِ اتوبوسِ بعدالظهری تابستانی

دستانم را بالا آوردم

عقربه‎ها در هوا شناور شدند

تمامِ زمان‎ها را نشان دادند

(مرداد 94)

.........................................................................................

عنوان ترکیبی از قطعات مختلفی از حسین پناهی

رویِ دستِ لحظه‎ها ماندم

آب رفت

ماهی میانِ تور ماند.

خوابهایم

در دستانم جا نشدند.

چاهار ساله شدم

مادرم را صدا کردم.

مادرم را صدا کردم.


(تیرماه 1394)


............................................................................................

برای پوریا ماهان

اندوه مرا بچین، که رسیده است



1)

در امتداد جاده

یکی به شمال می‎رفت

یکی به جنوب

(آبان ماه 1392)


2)

_ شعر همیشه به هوش است؟

مثلِ مسلسلِ یک مرزبان؟

+ نه جانم...

شعرها همه در خواب اتفاق می‎افتند

مثلِ رفتنِ برگی با باد

(خرداد ماه 1394)

...............................................................................................................................................................

پی‎نوشت(1): عکس، نتی‎ست.


عنوان: از سهراب سپهری/ شعرِ"نزدیک آی"/ از دفتر" آوار آفتاب"

در جایی از جهان، دانه‎های ریزِ یکی تسبیح قِل می‎خورد

1)

- کجایی؟

+ اینجا که در مُقعرِ آسمان

هیچ نیست

و بر زمینِ محدب

همیشه

طرحِ کسی‎ست* که از دور می‎آید

- تمام شاعران جهان

میانِ آینه‎ها گم شدند



2)

ساعدی رها شد و شاعران جهان هنوز

در کائنات

دانه‎های تسبیح جمع می‎کنند**




++ این دو شعر، رسما به رفیقِ عزیزم، "یک سامورایی با شمشیرِ چوبی" تقدیم می‎‌شود.


................................................................

* برگرفته از این شعرِ ژاپنی:

در آفتابِ سوزان/ طرحِ مردی/ که به پیش می‎آید

** حضرت حافظ فرمود:

رشته‎ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار// دستم اندر ساعدِ ساقیِ سیمین ساق بود