دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

دویدن با ذهن

کلمات، مسیرهای دویدن با ذهن را نشان می‎دهند... اینجا از ادبیات، سینما و هرآنچه دوست می‎دارم می‎نویسم

چرا ادبیات؟

ادبیات از آغاز تا کنون و تا زمانی که وجود داشته باشد، فصل مشترک تجربیات آدمی بوده و خواهد بود و به واسطه ی آن انسان ها می توانند یکدیگر را بازشناسند و با یکدیگر گفتگو کنند. در این میان، تفاوت مشاغل، شیوه ی زندگی، موقعیت جغرافیایی و فرهنگی و احوالات شخصی تاثیری ندارد. ادبیات به تک تک افراد با همه ی ویژگی های فردی شان، امکان داده تا از تاریخ فراتر بروند. ما در مقام خوانندگان سروانتس، شکسپیر، دانته و تولستوی یکدیگر را در پهنه ی گسترده ی زمان و مکان درک می کنیم و خود را اعضای یک پیکر می یابیم.


.....................

وقتی رمان "دون کیشوت لامانچا" منتشر شد، اولین خوانندگان رمان، این آدم رویاپرور عجیب غریب و بقیه ی شخصیت های داستان را به تمسخر گرفتند. امروز ما می دانیم که پافشاری شهسوار افسرده سیما بر مشاهده ی غول ها به جای آسیاب های بادی و اصرار بر عمل کردن به شیوه ی ظاهرا نامعقول خودش، در واقع والاترین شکل گشاده دستی و بخشش، و وسیله ای برای اعتراض به نکبت و فلاکت دنیا، به امید تغییر دادن آن بوده است.


** عنوان، و متن، از کتاب "چرا ادبیات" از "ماریو بارگاس یوسا".

....................

برای پوریا ماهان.

همین طور، دوستان قدیمی ای که زمانی  با هم گپ و گفت های لذت بخشی داشتیم، در ادبیات، سینما و هر آنچه دوست می داشتیم. صبا، اسماعیل بابایی، شیوا.

ارفئوس

"ائودریکه را بکش.... از آن پس راحت تر خواهی زیست"


قطره قطره

یکی از راه های کمک به عزیزان حادثه دیده ی کرمانشاه، کمک نقدی به جمعیت هلال احمره، که به نیازها و ضرورت های این وضعیت آشنا هستن.

شماره حساب 99999 متعلق به جمعیت حلال احمره، در بانک های ملی، ملت، تجارت، صادرات، سپه و ... .

به مبلغی که می تونید واریز کنید فکر نکنید. لطفا به این فکر کنید که اگر هزار نفر مثل من  و شما، همین مبلغ رو  واریز کنن، چه کمکی می تونه باشه.

لطفا، پست زیر رو هم مطالعه کنید.


http://aghagol.blog.ir/post/1302

داخی روله...

شاید شما،  استخوان های شکسته ی یک تن اید؟ زخم هایی چنان عمیق، که جان می دهید برای کاشتنِ درختی در آن؟


Lullaby

این پست را بخوانید.

پنجره ها

""در اتاق های تاریک، که من

روزهای سخت را در آنها می گذارانم،

می روم، می آیم،به گرد خود می چرخم،

پنجره ها را می جویم

_هنگامی که پنجره ای گشوده، تسکینی خواهد بود_

اما پنجره ای یافت می نشوند، یا من

آنها را نمی توانم یافت

و شاید بهتر آنکه نمی یابمشان.

شاید روشنایی هم ستمی دیگر باشد.

که می داند چه تازه هایی را آشکار خواهد کرد؟""

.............................................

کنستانتین کاوافی// از کتاب "در انتظار بربرها"//برگردان محمود کیانوش//دوماهنامه ی "برگ هنر":شماره 13-مرداد و شهریور 96.


...........................................

شاید بد نباشد قطعه ی زیر را هم بشنوید:

Autumn Song

   

از God Is An Astronaut