صدای جهیدنِ غوک.
در شبی شهریوری،
باز سوزن شعرهام گیر کرد.
گیر کرد و هر شبی
تکه ای از ماه را خراش داد.
اکنون "شعرِ سوم کدام است"*؟
صدای جهیدنِ غوک**
می رود و می آید.
(شهریور 94)
..........................................................................................
* "ماه و شکوفه های گیلاس/ اکنون می دانم/ که شعرِ سوم کدام است"؛ شعری که "ریوهو"، به عنوان شعرِ مرگش سرود.
** "برکهی کهن/ غوکی میجهد/ صدای آب". شعری از ماتسوئو باشو،
اگر به شعر، یا هایکو، یا ادبیات ژاپن علاقه مند هستید، اینجا(از درخت ابدی) را حتما بخوانید.
آغاز "برج نُه"، به خانه برگشتم. "سبزه ی فراموشی" کنار اتاق مادرم را یخبندان خشکانده بود و اثری از آن برجا نبود. همه چیزی نسبت به گذشته دگرگون شده بود. شقیقه های برادران و خواهرانم سپید گشته و اطراف چشم هاشان چروک افتاده بود. «هنوز زنده ایم»؛ این تمام چیزی بود که می توانستیم بگوییم. برادر بزرگترم کیسه یادبودی را گشود و گفت:«به موی سپید مادر ادای احترام کن. همچون اوراشیما با جعبه ی جواهرش، تو نیز بر ابروهایت گرد پیری نشسته است»*. آنگاه همگی لختی گریستیم.
.........................................................................................
* ارجاع داردبه افسانه ی "اوراشیما". او لاک پشتی را نجات داد و لاک پشت برای قدردانی او را به "قصر اژدها" برد. اوراشیما زمانی را در قصر گذراند و سپس جعبه جواهری را به او دادند با این تذکر که نباید درش را بگشاید. چون او به خانه بازگشت، دریافت که همه چیز دگرگون شده است و هنگامی که درِ جعبه را باز کرد، ناگاه خود به پیرمردی بدل شد با موی سپید.
(از کتاب "سفر باشو")
چون کسی به نزدم میآید، گفتگویی عبث داریم. من که به دیدار دیگران میروم، نگرانام که مبادا آرامششان را برآشفته باشم. "سون جینگ" درِ خانهاش را بست. "دو وولانگ" بر دروازه خانهاش قفل زد. یگانه دوستِ راستین من بیدوستی خواهد بود و فقر، داراییام. من، پیرمردی پنجاه ساله و لجوج، مینویسم تا به خود تذکر داده باشم.
"ماتسوئو باشو". از کتابِ "سفرِ باشو"
.................................................................................................................
"عنوان: از شعری از "باشو