-
چه عشقی! چه رنجی!
جمعه 13 مرداد 1396 21:47
""مردم اغلب از ما می پرسند که یک فیلم چگونه متولد می شود؟ فیلم احتمالا به صورت جنینی شکل نگرفته درون ما موجود است و مشکل همین است که باید به آن شکل داد. باید بدانی چطور سرنخ را در این کلاف سردرگم پیدا کنی. خاطره ای را در بهار چند سال پیش به خاطر می آوردم. زیر گنبد تالار تابستانی که زمستان ها دور آن سیم...
-
بر باد رفته
شنبه 7 مرداد 1396 20:04
انتشار قطعه ی "امیدهای بر باد رفته" از "امین علیان"، در هفدهمین سالروزِ مرگِ شاملو. بشنوید .................................. پ ن:" " و دوست داشتن از سفرهای دراز تهی دست بازمی گردد.... ""
-
صلح
سهشنبه 27 تیر 1396 21:13
از "کیلگور تراوت"، نویسنده ی داستان های علمی تخیلی، آدمی بدبین و خسته بگیرید*، تا "بیلی پیل گریم" سلاخ خانه، تا "هوارد دبلیو کمبل جونیور" در رمانِ "شب مادر"، "ملاکی کنستانت" در "افسون گرانِ تایتان" و بالاخره، "والتر اف استارباک" در...
-
سلاخ خانه ی شماره ی پنج
دوشنبه 26 تیر 1396 22:35
گوش کنید:«بیلی پیل گریم، در بعد زمان چند پاره شده است.» این شروع(تقریبا شروع) رمانِ "سلاخ خانه ی شماره5" است. بیلی پیل گریم، شخصیت اصلی داستان است که در بعد زمان سفر می کند. "او می گوید بارها تولد و مرگ خود را دیده و از سر اتفاق، به دیدار حوادث بین مرگ و تولد خود رفته است". نویسنده، که در زمان...
-
بارونِ درخت نشین
شنبه 17 تیر 1396 22:56
این یادداشت، مدت ها پیش در وبلاگ قبلی ام منتشر شده بود. اینجا، آن را بدونِ بازبینی، بدونِ تغییر، می آورم. اگر شد، دوست دارم در یادداشتی، با هم یک مرور کلی رویِ آثار کالوینو داشته باشیم. این دو یادداشت(راجع به "کوره راه لانه های عنکبوت" و "بارونِ..." یک جور مقدمه برایِ آن است....
-
کوره راه لانه های عنکبوت(2)
جمعه 9 تیر 1396 16:43
در بند آخر یادداشت پیش(کوره راه لانه های عنکبوت) نویسنده نوشته بود "کالوینویی که ما حالا او را بسیار دور از اردوگاه ادبیات رئالیستی و "متعهد" می بینیم و می شناسیم". به گمان خودِ نویسنده، لازم بود که به قول معروف یک پرانتز باز شود و توضیحی اضافه. از آنجایی که کالوینو در مقدمه اش می گوید :«می توانم...
-
کوره راه لانه های عنکبوت
چهارشنبه 24 خرداد 1396 18:02
در بحبوحه ی جنگ های پارتیزانیِ جنگ جهانی دوم در ایتالیا، پسربچه(یا بهتر است بگوییم نوجوانی) به نام "پین" وارد یکی از گروه های پارتیزانی می شود. تا پیش از این، او به همراه تنها خواهرش زندگی می کند. خواهری که می توانید درباره اش بگویید "نان را به نرخ روز می خورد". یکی از پایه های ثابت روابط متعدد این...
-
ای سخت کمانِ سُست پیمان
جمعه 12 خرداد 1396 03:14
""ما را همه شب نمیبرد خواب ای خفته روزگار دریاب در بادیه تشنگان بمردند وز حله به کوفه میرود آب"" نفر اول گفت: به نظرت اگه از سر شب تا صبح این شعر رو زمزمه کنیم، حقش ادا میشه؟ نفر دوم گفت: خیال نمی کنم. دستِ کم چندین زندگی زمان لازمه که این شعر فریاد زده بشه تا ... .
-
متنِ فرضی
دوشنبه 1 خرداد 1396 23:25
قلابِ فرضی، در هوا می چرخد. کامواهای فرضی در هوا روی هم گره می خورند. آن دست اما، فرضی نیست. همین طور هم ژاکت بافته شده از کاموهای سبز، آبی و سبز-آبی. دانش آموز، یکریز درخشش نورِ اول صبح را بر تار و پود آنها تماشا می کند. تا جایی که خیلی وقت ها حواسش از سنگلاخ های راه مدرسه اش پرت می شود. بیشتر از این نمی شود به عقب...
-
طعمِ حماسه
دوشنبه 1 خرداد 1396 00:14
""در مورد من، حماسه، بیش از تغزل یا مرثیه، متاثرم می سازد. گاه(حال که در اینجا تنها هستیم و شاهدی وجود ندارد می توانم اعتراف کنم)، گاه با خواندن متنی گریسته ام و این متن هرگز رقت انگیز، مرثیه گون یا احساساتی نبوده، بلکه همواره با حماسه گریسته ام..... نمی دانم آیا تا کنون حماسه ی "گرتیر" را برایتان...
-
.
جمعه 15 اردیبهشت 1396 23:35
که بود آنکه درون مرا خراشید؟ .............................................. بشنوید Only One Thing
-
من با تنم زیسته ام همه عمر
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1396 23:23
هرگز ترکم نکن. هرگز رهام نکن. دستم اینو میگه. سَرَم اینو میگه و سینه م حتی. دستم میگه من بوی سیگار و هزار چیز دیگه گرفتم. یخ کردم. خون ازم جاری شد. سرم با زبونی که ادبیات بهش غالب شده میگه "من درد گرفته ام همه عمر". و شکمم :«درد در من می پیچد یکهو" و قلبم ... . دستم به دست هایی که می تونه بگیره اشاره می...
-
پلانِ اول هذیان: در کوتاه مدت.
جمعه 8 اردیبهشت 1396 23:20
همین الان متوجه شدم دو استکان کنارم است. یکی سمت راستم و دیگری سمت چپ. چرا دو لیوان؟ اگر یکی داشته ام، چرا رفته ام دومی را آورده ام. البته با فرض اینکه اصلا رفته باشم. در اینکه تنها بوده ام شک ندارم. پس اگر فکری _که حدس میزنم_ به ذهنتان آمده، کنار بگذاریدش. فنجان ها البته یکی نیستند. می شناسم شان. یکیش همانی ست که...
-
چهارپاره ی باد
شنبه 2 اردیبهشت 1396 23:49
چهار پاره کن پاره های تنم را هر پاره را به روی قافِ قله ای بگذار و قلب آن کوچکترین تکه را روی قله ی قاف. بگذار آخرین شعرهایِ تنم را دیگران بسرایند.
-
کافکا در کرانه
سهشنبه 22 فروردین 1396 21:20
1) "کافکا در کرانه"، نوشته ی هاروکیِ موراکامیِ_ شناخته شده در ایران_ رمانی نسبتا حجیم، اما دارای داستان جذاب و متنی خوش خوان است. داستان، به 49 فصلِ شماره گذاری شده ی بی نام و دو فصل که عنوان "پسر زاغی نام" را دارند تقسیم می شود. به طورِ یک در میان، یکی از فصل ها توسط راویِ سوم شخصِ دانای کل روایت...
-
چرک نویس
چهارشنبه 18 اسفند 1395 22:49
شاید احتمال اینکه حرف زدن از خط صاف وسط قرص ها تاثیری داشته باشد، دارد کم و کمتر می شود. زمانی می شد گفت "تا حالا به خط صاف وسط قرص های خواب و آرام بخش، خط مواج و مبهم و طولانیِ رویا یا خواب، و این دو با هم فکر کرده ای؟". به ارتباط شان با هم؟ یعنی هیچ رستگاری ای در این قضیه برای هیچ کس نیست؟ از دومی به اولی...
-
فضیلت های ناچیز
پنجشنبه 12 اسفند 1395 22:28
امشب با خودم می گفتم که حالا که می توانم حرف بزنم، جرا نباید حرف هایی که میانِ جداره های سینه و اسخوان های سر مانده را نزنم؟ جرف هایی که طنینی دارد مثل پچ پچ کردن در خانه ای لخت و خالی از وسایل... . قضیه ی نوشتنم، به حالتی تبدیل شده که به خودم حق می دهم آن را بغرنج بدانم. این حقیقت که من اصلا نویسنده نبوده ام، هیچ...
-
هیچ کس
پنجشنبه 28 بهمن 1395 22:05
"کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد و با یاد کوه های پر برف قفقاز خود را سرگرم کند...؟ یا تیغ تیز گرسنگی را با یاد سفره های رنگارنگ کُند کند؟ "یا برهنه در برف دیماه فرو غلتد و به آفتاب تموز بیندیشد؟" "نه... هیچ کس.. هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره ای تاب نیاورد..." ""با صدای فرهاد؛...
-
از لب تا لمس
جمعه 22 بهمن 1395 21:56
به "دیافراگم" فکر کنید. به همان چیزی که وقتی پسربچه ای بودم و کلاسِ نیوکونگ فو می رفتم، به آن "دیاف" می گفتیم. به صدایی که از دهانِ هر کسی خارج می شود. به نفسی که از دهان هر کسی خارج می شود. "هاااع" کنید. چهار انگشت تان را جلوی لب هاتان بگیرید. به همین نفسِ گرمی فکر کنید که دیاف آن را به...
-
امروز عصر
چهارشنبه 20 بهمن 1395 22:09
عمو مجید، تو خودِ خودِ کاراکترهای از مریخ و فضا آمده ی کورت وونه گات هستی. مثلا "سالو"یِ افسون گران تایتان، ماشینی که یک روز عصر، همه ی پیچ های خودش را باز کرد. خودش را روی زمین پخش و ویرانه کرد. حیف. چقدر حیف که وقت حرف زدن، مثل یک نمایش پانتومیم، لب هایمان تکان می خورد، انگار با نخِ توی دستِ یک خیمه شب...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 بهمن 1395 15:47
چای از دهن افتاد، عمو مجید.. عمو مجید؟؟!!
-
درباره ی آثار بکت
پنجشنبه 14 بهمن 1395 22:52
پیش از این در یادداشتی در مورد بکت به طور ضمنی گفته شد که در بررسی ها، تحلیل ها و نقدهای نوشته شده بر آثار او(به ویژه سه گانه ی او) ، بیشتر به موضوع ها و درون مایه ها تکیه شده است. نویسنده ی این متن، در این زمینه احتمالا به گروه اقلیت تعلق خاطر دارد و می خواهد یاددشت هایش بیشتر بر فرم، خودِ متن ها، فرآیندهای نوشتن و...
-
اگر می شد روح صدایی داشته باشد...
دوشنبه 4 بهمن 1395 21:59
بشنوید ................ ترجمه ی متن ترانه ی Prosopa به آهنگسازی Stamatis Spanoudakis ""چهره های غم زده که از پشت سایه ها خیره شده اند، رویاها را خاموش و تسلیم راهزنان دیروز (گذشته) می کنند. آنهایی که می روند، هیچگاه به پشت سرشان نگاه نمیکنند. و حتی اگر همه چیز را رها کنند، خاطره ی آن 'آری' با شکوه را...
-
اُکبر به روایت بورخس
جمعه 1 بهمن 1395 14:53
""در آغاز گمان می رفت که تلون آشفتگی محض است و محصول آزادی عمل غیر مسئولانه مخیله. اکنون می دانیم که تلون خود یک جهان است، و قوانین داخلی که آن را اداره می کند طوری تعبیه نشده اند که جنبه ی ناپیدار داشته باشند... . هیوم برای همیشه خاطرنشان کرد که استدلال های برکلی نه تنها به کلی بی پاسخ اند، بلکه کوچکترین...
-
بازگشت به اُکبر
پنجشنبه 30 دی 1395 22:42
بشنوید: Return To Uqbar ترانه ی این موزیک (بازگشت به اوگبار) برگرفته از داستان کوتاهی اثر "خورخه لوئیس بورخس"، نویسنده معاصر آرژانتینی است. داستان درباره ی یافتن شهری افسانه ایست که مردمش در آن زندگی ایده آلی داشتند. تم داستان در رابطه با ایده آلیسم گرایی "برکلی" و اعتراض در برابر توتالیتاریسم است....
-
نام ناپذیر. نام ناپذیر. نام ناپذیر.
جمعه 24 دی 1395 21:05
1) شاید شما هم موافق باشید که در دنیای ادبیات داستانی، آن مقدار بحث و جدل و تاویل و تفسیرهای متعدد و سرگیجه آوری که روی مجموعه آثار بکت(به ویژه سه گانه ی معروفش) انجام شده(بیشتر به گواهی دیگران و تا حد کمی بنابر آنچه نویسنده ی اینجا خودش خوانده یا دیده)، فقط در مورد آثار کافکا اتفاق افتاده است؛ تازه آن هم به احتمال...
-
بهترین شکلِ ممکن
چهارشنبه 22 دی 1395 22:25
" بهترین شکلِ ممکن"، مجموعه داستانی نوشته ی مصطفی مستور، شامل شش داستان است که عنوان هر کدام یکی از شهرهای ایران است؛ "شیراز"، "تهران"، "بندر انزلی"، "مشهد"، "اهواز" . "اصفهان". محل رخ دادن وقایع داستان ها، به جز داستانی که به نام "تهران"...
-
سوال
یکشنبه 5 دی 1395 21:53
انسان را بارها و بارها دیده ام اما اسکلت ماه اسکلت دریا اسکلت باد پس از مرگ چه شکلی دارد؟ (مهدی اشرفی / دفتر شعر "افراد"// چاپ دوم //نشر نیماژ). .................................................................. پ ن:اندیشه ی مرگ، اندیشه ی رهایی ست(مونتنی// رسالات). نقل از دیباچه ی رمان "مرگ آرتیمو...
-
از چیزهایی که به تولد مربوط است
چهارشنبه 24 آذر 1395 21:52
عمو مجید! خدا می داند که حاضرم با کمالِ میل، حق را به آنهایی بدهم که شبِ تولد، یا روزِ تولد را چیزِ خوشحال کننده ای می دانند. اما نه. شاید درست تر بود که می گفتم که حق را به آنهایی بدهم که روز یا شبِ تولدشان خوشحال هستند. بگذریم.اما قبل از اینکه ادامه بدهم، باید تاکید کنم که این مساله ای که از آن حرف زدم، به این معنی...
-
ساعتِ شنی
جمعه 12 آذر 1395 22:45
عمو مجید، به زودی بیست و هشت ساله می شوم. بیست و هشت سال تمام. حتی اگر دستی، بتواند این ساعت شنی را وارونه کند...؟؟ ...................... نامه هایی به عمو مجید.